۱۳۸۸ دی ۶, یکشنبه

اکسپرس امام حسین به آزادی

بی ربط: خوشحالم و به خودم می بالم که در قید و بند هیچ ایدئولوژی نیستم. تعلق خاطری هم به مذهبی ندارم که متولیانش اینطور جنایت می کنند بر پیروان همان مذهب.......

اصل مطلب: کرباسچی وقتی شهردار بود اتوبوس های خوشگل ایکاروس رو به خطوط حمل و نقل شهری تهران اضافه کرد. اتوبوس های آکاردئونی با رنگ صورتی و سبز که قرار بود فضای مرده اون روز های تهران رو جلا بدن. این "ایکاروس" ها هرگز از زندان فرار نکرده بودند، بال و پری از موم نداشتن تا با نزدیک شدن به خورشید آب شه. آکاردئون هایی بودند که با نت دست اندازهای خیابان های تهران نواخته می شدند و سال ها تو خط ویژه رژه دادن. الان مطمئن نیستم که بی آر تی های ژیگولی قالیباف جایی برای این نماد های مدرن دهه هفتاد تهران گذاشته یا نه.

حاشیه نسبتا مرتبط: قبل از اون، وقتی خیلی بچه بودم، اتوبوس های دو طبقه نارنجی بود. همون هایی که هر روز صبح با مادرم از تجریش سوارش می شدیم تا میدون انقلاب، ترمینال جمالزاده. چند سال طول کشید تا بفهمم جمالزاده همون نویسنده ایست که زمانی حکم ارتدادش رو دادن و کتاب هاش و کتابفروشی رو آتش زدن. از جمالزاده تا میدون "انقلاب" 200 متر بیشتر نبود.اما دیدن پاساژها و مغازه ها و سینما این مسافت رو چند برابر می کرد. یادمه اولین خلاف زندگیم رو همونجا با خریدن یک بسته پاسور از دستفروش ها مرتکب شدم.

ادامه مطلب: بعدها گهگداری مشتری اتوبوس های خط ویژه میدون امام حسین به آزادی بودم. ایکاروس های گلگلی بیشتر از اینکه به "امام حسین" بیان به همون فوزیه می اومدن. شاید اگه به جای صورتی،رنگشون سیاه بود، این حرف رو نمی زدم.

نمی دونم چرا هر وقت می خواستم برم "آزادی"، علاقه ای به خطوط اکسپرس نداشتم. ترجیح می دادم میدون انقلاب پیاده شم.چرخی بزنم دور میدون،کتابی ببینم، سمبوسه ای به سق کشم و اونور میدون سوار خط "انقلاب" به "آزادی" شم.

حاشیه بی ربط: میدان انقلاب،میدان آزادی، میدان جمهوری.... این اسامی تو همه کشورهایی که انقلابی از سر گذروندن، کم و بیش وجود داره. اما حکایت میدون انقلاب سابق و پیروزی فعلی پاریس چیز دیگریست. میدانی که روزگاری ضلع شمالش کاخ نشین ماری آنتوانت بود. ملکه خونبازی که با گیوتین خودش وسط میدون سر به تیغ سپرد. بعد از انقلاب اسم میدون به رولیسیون تبدیل شد. اما بعدها شد پالاس کنکورد. حالا چه رازی در تبدیل "انقلاب" به "پیروزی" نهفته است، بماند....

انتهای مطلب: خب من معتقد جدی به اصلاحات بودم و هستم. نگاه فرایند گونه من، اصلاحات اجتماعی رو مقدم می دونه بر اصلاحات سیاسی و مهمتر از اون "تغییر". اما اصرار حکومت بر اصلاح ناپذیر بودن، فضای جامعه رو چنان رادیکالیزه کرده که چاره ای نمانده جز "تغییر بزرگ". شکی نیست که تعریف جریانات حاکم بر ایران در هیچ چارچوب کلاسیکی نمی گنجه و بهترین اصطلاح همون "کیرم به طاقی" ست. ما یکبار به همین سبک و با شعار "الله اکبر" تغییر دادیم، اما ذائقه اکثر مردم ظاهرا استفاده از خطوط اکسپرس امام حسین به آزادی بود. هر کسی هم که میدون انقلاب پیاده شد تا چرخی بزنه، تاملی کنه و بعد خط عوض کنه، یا از خط "انقلاب به آزادی" جا موند یا توسط اتوبوس های اکسپرس زیر گرفته شد. جالب اینجاست که این اتوبوس های راهی "آزادی" هر لحظه سرعتشون کمتر و کمتر شد و هر ایستگاه مسافرهای زیادی رو پیاده کردن...تا زمانی که به زیرگذر "یادگار امام" رسیدن و هرگز از طرف دیگر زیر گذر خارج نشدند.

چیزی که این روزها من رو به شدت می ترسونه، تجربه دگربار گذشته است. نگرانی من اینه که وقتی اموری چون ریشه کنی ظلم رو به آقای حجت بن الحسن می سپاریم، ایشون به سبک تجربه شده طرفداران ایدئولوژیش، چشم ها رو ببنده و ریشه "ظلم" رو از همه لغت های همخانواده اش بکنه، حتی از "مظلوم"..... اما چه شود که چاره نیست. از این امام زمان تا آن امام زمان "فرج" است.

۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

این کابوس ها

خیلی وقته ننوشتم، یعنی حقیقتش این کابوس ها نمی ذاره دست به کیبورد ببرم.همش دلم می خواد یه روز از خواب بیدار شم، با خیال راحت دوباره بنویسم. یک روزی که دیگه وبلاگم تو ایران فیلتر نباشه!

کابوس من درست از 65 روز پیش شروع شد. بعد از اینکه سه روز در آلمان، شهر تریه، زادگاه مارکس، یک لذت نوستالوژیک بردم.روبروی خونه مارکس، یک میخونه بود، درست جایی که باید باشه و من فرصت داشتم به آزادی خواهی نوع بشر بیندیشم با طعم شراب گس بالادست رودخانه موسل. تو راه برگشت به این موطن موقت، سرزمین شن و ماسه، توی هواپیما داشتم کتاب تنهایی پر از هیاهوی هرابال رو می خوندم. تو دنیای وصف مضحک این نویسنده منتقد چک از سفرهای تفریحی تدارک دیده توسط دولت به اصطلاح کمونیستی چک برای کارگرهای وابسته به بریگارد کار سوسیالیستی، غرق شده بودم. جالب اینکه تو اون قسمت از هواپیما یک اکیپ آلمانی که مشخص بود تیپ کارگری هستن و با خانواده یک پکیج تفریحی به سرزمین اعجاب انگیز دوبی! دریافت کردند، هم حضور داشتن. همه همدیگه رو می شناختن و از شوخیاشون معلوم بود متعلق به چه طبقه ای هستن. رفتم توالت و طبق عادت حلقه ازدواجم رو برای شستن دست درآوردم، اما فراموش کردم بردارم..... فقط 5 دقیقه بعد از نشستنم روی صندلی کافی بود تا متوجه نچرخیدن حلقه تو انگشتم شم. سریع برگشتم، اما خبری ازش نبود. سریع به مهماندارها اعلام کردم و حتی برای پیدا شدنش 300 یورو جایزه هم گذاشتم(اگرچه مهماندارهای خندان لوفتانزا به دلایل اخلاقی موضوع جایزه رو پشت بلندگو اعلام نکردن). حلقه ام پیدا نشد. من انگار کابوس می دیدم، در حالیکه مطمئن بودم حلقه ام ته جیب یکی از کارگران شریف بریگارد سوسیالیستی آلمان فدرال!! داره غلت می زنه.

این برام مهم نبود که چقدر آدم بی لیاقتی هستم که 2 ماه بعد از ازدواجم حلقه ام رو گم کردم. مساله اینجا بود که من این حلقه رو دوست داشتم. همیشه از انگشتر،گردنبند، مچبند و حتی ساعت متنفر بودم. اما برای اولین بار به یک حلقه علاقه مند شده بودم و از خودم جدا نمی کردمش. حالا این حلقه گم شده بود در حالیکه همون روزا ادعا می شد حلقه گمشده داروین پیدا شده.

5 روز بعد ار این موضوع وحشتناک، انتخابات بود و از روز بعدش کابوس اصلی من شروع شد. کابوسی که تا الان هست، اما مطمئنم تمام شدنیست.

۱۳۸۸ خرداد ۲۷, چهارشنبه

شکست باورها

امروز تو راه برگشت از سایت به خونه، خبر دستگیری حجاریان رو از رادیو فردا شنیدم. پشت رل یهو بغضم ترکید... چطور آدم می تونه اینقدر بی شرف باشه. بزنی یک نفر رو ناقص کنی، بعد بریزی سرش و حبسش کنی.

علاقه عجیبی به حجاریان داشتم. شاید یک دلیلش علاقه خاصم به مهندس های سیاسی خونده و ذهن های تحلیلیشونه،کسایی مثل حجاریان، زیباکلام.... اما حجاریان، این بچه مکانیک فنی، برام چیز دیگه ای بود. وقتی ترورش کردن، پدرم رفت بیمارستان سینا، اما من حالم بدتر از اونی بود که برم. بعدها برام دردناک بود وقتی این مرد رو پس از مدتها فیزیوتراپی رو ویلچر می دیدم، مملو از امید ولی عاری از اون صلابت سابق. حالا دستگیرش کردن و گریه من بند نمیاد.

یه زمانی هدفم این بود که بهزاد نبوی شم. جای جای ایران بتونم یک اثر مثبت از خودم بذارم. چطور جای مردی که تمام صنایع مملکتم مدیونشه، باید تو زندان باشه؟

کشتند، دستگیر کردند، حصر کردند...... این روزا اصلا حالم خوب نیست. نمی تونم فیلم تجمعات رو ببنیم. تحمل دیدن خون رو ندارم. تو فیس بوک فقط می چرخم، نه پست می ذارم، نه جواب چت و ایمیل می دم. شبا یک کرونا باز می کنم، پای یه فیلم ذره ذره می نوشم. الان سه شبه که دارم فیلم 21 رو تماشا می کنم، ولی هنوز نفهمیدم داستانش چیه،فقط همه هنرپیشه ها جلوی چشمام رژه می رن. حالم خوب نیست، چون صدای شکستن باورهام ،پرده گوشامو پاره کرده.

برای همه عجیب بود که من مخالف نظام نیستم، حتی مدافع آقای خامنه ای هستم. همیشه این آقا رو می ستودم و به داشتن چنین رهبر خردمندی افتخار می کردم.خب تو مملکتی که فقط دو دسته کسانی که از روی ریا یا از روی حماقت طرفدار ایشون بودن، عقاید من بدون قابلیت گنجاندن در هیچکدوم از این دو دسته، بسیار عجیب بود. اما من به حرفام اعتقاد داشتم. برام قابل تصور نبود کسی که اهل ادبیات باشه، عاشق کتاب باشه، دوستی چون اخوان داشته باشه، اهل کوه باشه، خلاصه کلام اهل دل باشه، بتونه ذره ای از سبعیت در دل خودش جای بده. چه بسا بارها با مخالفان بحث می کردم و جملات ایشون پس از حوادث کوی دانشگاه 78(این سالها اونقدر برای کوی حادثه رخ داده که باید حتما سال وقوع هم به قلم بیاد) رو از سر صداقت می دونستم و به عنوان نمونه ای از حقیقت پنهانش به شهادت می گرفتم. اما این روزها باور من چه ساده شکست......

۱۳۸۸ خرداد ۲۲, جمعه

همه رای های من



۱۳۸۸ خرداد ۲۱, پنجشنبه

اقتدار ایران ابزار مقتدر هم می طلبد

در روزگاران نه چندان دور، در سرزمینی همین نزدیکی، شاید به مغز هیچکس خطور نمی کرد که روزی یاران لنین-رهبر کبیر انقلاب شوروی، اینچنین روی در روی یکدیگر قرار گیرند. اما با مرگ لنین، رهبر استالین پس از تثبیت قدرت به قلع و قمع دیگر ارکان انقلاب منجمله تروتسکی پرداخت. نگاه خط لنینی تروتسکی در برابر خط مارکسی-خط لنینی استالین خاستگاه این اختلاف ها بود. استالین اگرچه بنیانگذار تحول عظیمی در دنیا بود و شوروی را به یک ابر قدرت مبدل ساخت اما یک دیکتاتوری خاص ساخت که پس از مرگش خروشچوف تا مدتها ناچار به "استالینیزم زدایی" بود.

قیاس ها مع الفارق است و هیچ رویدادی مصداق عینی ندارد. اما وضعیت فعلی را بی شباهت به شاهد تاریخی ذکر رفته نمی دانم، اگرچه با کاراکترهایی نه چندان به قدرت پروتوتیپ روبرو هستیم.

جدال جاری بین آقای خامنه ای و رفسنجانی، جنگ حقیقی قدرت نیست. حکومت ایران تا حدی فاسد است و رهبر به نیت خیر دفع فساد، خواهان حذف بخش عمده ای از ارکان حکومت است که همانا در برگیرنده بخشی از روحانیون هم می باشد. استفاده ابزاری آقای خامنه ای از رئیس جمهوری فعلی نیز در همین راستاست. راهی که پیش از این استالین رفت و طی 30 سال شوروی فقیر-کشاورز را با یکپارچه سازی قدرت، تبدیل به یک ابرقدرت صنعتی جهانی نمود. شخصا تلاش های اینچنینی را می ستایم اما باید دید که هر نوع تلاشی از این دست به ایران صنعتی ابر قدرت منتهی خواهد شد؟

به گمان من آقای خامنه ای ابزار خوبی در دست ندارند. وقتی نیت یکپارچه سازی و تک صدا کردن جامعه ست، رطب خورده خود نتواند منع رطب کند. دفع مجمع فسادها قدرتی می طلبد که در ید هر کسی نیست. به اقتدار رساندن یک ملت از هرکسی بر نمی آید. این دولت فعلی به هیچ عنوان یارای اجرای افکار متعالی رهبر را ندارد. ضمن اینکه نشان داده است در صورت تفوق بر مخالفان، پتانسیل تبدیل شدن به فسادی بزرگتر را در خود دارد.

معتقدم حالا که توان پیمودن راه نیست، باید واقع بین بود. در هر حکومتی فساد هست، شاید کاهش امکان پذیر باشد اما حذف هرگز. وانگهی حذف به قیمت نابودی چند صدایی و سوق به سمت تک صدایی ست، امان از آن زمانی که این تک صدا چنین نابهنجار باشد.

امیدوارم مردم با هوشیاری راه آینده کشور را انتخاب کنند تا در بازی بزرگان با نقشی هرچند کوچک، مانع از باخت بزرگ ایران زمین شوند.

۱۳۸۸ خرداد ۱۸, دوشنبه

عقده های پادگانی یک رئیس جمهور

سربازی نرفتم اما دیشب به خوبی احساس می کردم که آقای احمدی نژاد نقش سربازی رو داره که با انباشتی از عقده ها در برابر فرمانده معزول پادگان قرار گرفته و همه توانش رو برای عقده گشایی در میان گذاشته. بنا به شنیده ها، رئیس جمهور فعلی در دوران جنگ و جبهه نقش بسیار کمرنگی داشته تا جایی که رضایی در جایی گفته افسوس می خورم که گرداندن مملک افتاده دست نیروهای دسته سوم نظام!!!

همونطور که قبلا هم گفته بودم، رضایی بهترین تحلیل رو از شرایط روز داره(به خصوص در مورد مسائل اقتصادی که دانش جعفری رو در کیسه داره) اما برنامه ریاست جمهوریش چنگی به دل نمی زنه. رقیب هم دیشب از همین نقطه ضعف استفاده کرد و سعی در کنترل بحث داشت. به نظر من مهمترین حرفی که از لا به لای حرفی رضایی می شه کشوند بیرون همون سوتی وحشتناکه رئیس جمهور در مورد خطر حمله آمریکا بود. سه تا نکته قشنگ داشت که اولیش همون فن رو کردن رضایی بود که احمدی نژاد رو مات کرد. دومی این جمله قشنگ بود: خطر حمله با درایت رهبری، سپاه و روشنفکران دفع شد. این مساله مشخصا اشاره می کنه به اون پتیشنی که اکبر گنجی تهیه کرد و به امضای 100 روشنفکر جهان رسوند. این اولین بار بود که شخصی از نظام داشت از این حرکت به نوعی تقدیر می کرد. کاری که خود رضایی پیش از این حتی توی سایت تابناک هم نکرده بود. سومین نکته پیغام تلویحی رضایی به مردم بود: نظام آقای احمدی نژاد رو به بازی نمی گیرد. این آقا حتی اونقدر مورد وثوق نیست که سران نظام در جریان تصمیمات کلان قرارش بدن.

در کل من اگر اصولگرا بودم، رای دادن به احمدی نژاد در برابر رضایی توجیهی برام نداشت مگر حمایت رسمی از دروغ و بی اخلاقی.

۱۳۸۸ خرداد ۱۷, یکشنبه

میرحسین رئیس جمهوری برای تمام فصول؛ شیخ همان خاموش به

از کروبی شروع می کنم: دلم واقعا برای پیرمرد سوخت که به خاطر لجن پراکنی رئیس جمهور، مجبور شد تا فیها ماخالدونش رو جلو دوربین بریزه وسط. اما سه گاف هم داد که باز من رو به میرحسین مطمئن تر کرد. اولی همونجا بود که هنوز یک دقیقه از ادعاش در مورد دفاع از حقوق اقلیت ها نگذشته بود که در دفاع از سروش با لحن تحقیر آمیز بزرگمرد ادبیات ایران زمین، محمود دولت آبادی رو با انگ کمونیست خطاب کرد. شک ندارم این بابا این لغت رو همین اواخر باید از دهن این مشاور ضد چپش،قوچانی کلکباز شنیده باشه که یهو رفت تو دوران اول انقلاب که با این انگ زدن ها ملت رو پای چوبه دار می بردن. دومی مربوط به جایی بود که ناخواسته اشاره کرد به کسب اجازه از آقای خامنه ای برای حضور در انتخابات(نکته ای که میرحسین علنا اعلام کرد دلیلی برای انجامش نمی بینه!). گاف سوم هم که ناگزیر بود و کروبی بالاخره باید ثابت می کرد که چرا بهش می گن غضنفر. جایی که به حلقه اطراف موسوی بند کرد و یک شو از اختلافات درونی یک جریان سیاسی در این برهه حساس اجرا کرد.

اما میرحسین: کتابی برای پاسخ به تمام کسانی که می گن موسوی برنامه نداره. معاونت حقوق بشر، اهمیت محیط زیست و.. جوابی برای برای بهانه گیرها. میرحسین نشون داد می خواد کارکنه به دور از جنجال و درگیری با مجلس راست جهت تغییر قانون اساسی!!! میرحسین نشون داد قلبش برای ایران می تپه، همونقدر که متانت داره می تونه از حق خودش دفاع کنه. کسی که محکم پای حق خودش بایسته، پای حق مردم هم خواهد ایستاد. یک کلام: مرد بحران ها

در آخر: برنامه دیشب حجت رو بر دو طیف تمام کرد. یک طیف تحریمیون؛ کسانی که این جریانات رو دنبال کرده باشن و هنوز مجاب به رای به میرحسین نشده باشن، قطعا یا واماندگان در جهل مرکب ابدالدهر هستند یا خائن به وطن. دوم آقای خامنه ای؛ شخصا احترام قائلم برای شخصیت ایشون. تا حالا فرضم بر این بوده علت حمایت ایشون از رئیس جمهور فعلی، اطلاع رسانی غلط اطرافیانشون باشه. اما اگه ایشون برنامه دیشب رو دیده باشن و براشون این سوال ایجاد نشه که امکان نداره همه دروغ بگویند و فقط رئیس جمهور راست بگوید، حجت بر ایشان هم تمام است.خوشبختانه جریانی رو پیش رو می بینم که حتی اگر آقای احمدی نژاد باز هم با هر تمهیدی رئیس جمهور شود، از ایشون احراز صلاحیت خواهند کرد به خاطر تهمت ها و دروغ های علنی اخیر. اما آقای خامنه ای، در جامعه لیبرال آمریکا، کلینتون نه به خاطر زنا که به خاطر دروغ محکوم شد، کاش در جامعه مدعای اخلاق اسلامی ایران، شما هم حتی پیش از زمان موعد حکم به عزل کذاب می دادید.....

۱۳۸۸ خرداد ۱۶, شنبه

همه دروغ های یک رئیس جمهور

دیشب آقای احمدی نژاد سنگ تمام گذاشت.حوصله حاشیه ندارم،فقط 4 قلم رو اشاره می کنم چون از احمق فرض شدنم توسط این بشر،بیزارم:
تولید سرانه داخلی: پول فروش نفت تحت عنوان صادرات وارد محاسبات GDP می شه و به همین دلیله که این شاخص در مورد ایران حتی از بسیاری از کشورهای تراز اول هم بیشتره!!! و به هیچ عنوان معیار صحیح قضاوت نیست. اون هم زمانی که نفت در دوره این آقا شده 120 دلار در حالی که زمان موسوی 6 دلار بوده

نرخ بیکاری: شاخص محاسبه اشتغال بر مبنای "عدم اشتغال حداقل دو روز در 15 روز گذشته" است. در حالیکه وزارت اقتصاد ننگین این آقا این شاخص رو تغییر داده به : "عدم اشتغال حداقل دو ساعت در 15 روز گذشته"

تورم: حذف هزینه مسکن از سبد خرید خانوار اوج وقاحت ایشون

بورس: حجم مبادلات بورس به دلیل واگذاری سهام شرکت های دولتی به مدیران دولتی(در راستای اصل 44!!!) رشد چشمگیری داشته. پس این حجم مبادلات معیار نیست، جرا این این آقا از شاخص 4 رقمی بورس حرفی نمی زنه؟

قدرت خرید: ایشوت توی 1 ماه اخیر حقوق اکثر کارمندان دولت و بازنشستگان رو برای رای آوردن تا حدود دو برابر افزایش داده(که آثار تورمی وحشتناکش در راهه). چرا تو آمارش به جای بررسی 4 ساله دوره ریاست جمهوریش، فقط سال آخر رو معیار قرار می ده

امیدوارم وجدان بیدار امثال مظاهری و دانش جعفری به همراه کارشناسی عبده تبریزی، کذب های این آقا رو دقیق تر افشا کنه.

اقتصاد روشن آینده با طرح موسوی-مظاهری



بالاخره فرصت پیدا کردم تا برنامه های همه کاندیدا ها رو ببینم و یک تحلیل اجمالی داشته باشم:

تبلیغات: فیلم مستند احمدی نژاد بیشتر تو مایه های فیلم هندی بود. فیلم میر حسین متعلق به کارگردانیه که فیلماش برام غیرقابل تحمله، پر از سوز و گداز و آی ملت ما بدبخت و فقیریم!!! فیلم رضایی منو یاد برره انداخت، واقعا یه لحظه فکر کردم مهران مدیری کارگردانیش کرده. فیلم کروبی هم که مبتذل بود در حد فیلم پورنو. جمیله کدیور که شوهر خودش کلی حرف و حدیث پشت سرشه، حرف از تعدد زوجات می زنه. بهروز افخمی که سر پیری زن و بچه رو ول می کنه می ره سراغ عشق جدید، از "کانون گرم خانواده" فیلمبرداری می کنه!!! کرباسچی که تو مملکت به آقا دزده اسمش در رفته واسه فقرا گریه می کنه!!

تیم های اجرایی: احمدی نژاد که تیم افتضاحش تغییر نکرده. رضایی نکته جذابش همون دانش جعفریه. موسوی هم که هر آنچه توانمند در ایران هست در کیسه داره. از مظاهری و زنگه تا بهزاد نبوی و صفایی فرهانی. اما مضحکترین تیم متعلق به کروبیه. کرباسچی از لج خاتمی و رفسنجانی اومده پیش کروبی!!! اینو تو مصاحبه اش با کروبی (تو یوتوب) جایی علنی می کنه که از کروبی می پرسه شما هم مثل روسای قبلی بی مرام هستی؟ ملیجک خاتمی،موسیو ابطحی هم که از سر لجبازی اومده چسبیده به کروبی. دکتر بی سواد نجفی، مرد خایمال همیشه در صحنه هم که رکن اقتصادی قضیه است. جناب عبدی، عامل اصلی تخریب جریان اصلاحات هم که بله!!! آدمی که تا همین چند وقت پیش اعتقاد داشت همین نفت مملکت ما رو خراب کرده و آرزوی نبودش رو داشت،حال شده مدافع طرح گداپرور توزیع پول نفت!!!

افراد: خوشحالم احمدی نژاد شخصیت واقعیش رو داره نشون می ده. از رضایی خوشم اومد. این آدم در هر حال لیاقت خودش رو در فرماندهی جنگ نشون داده بود. اگرچه تا چند سال بعد از جنگ هنوز تو همون حال و هوا بود و تا حدی تبدیل به یک دون کیشوت کلاسیک شده بود اما با فاصله گرفتن از لباس نظامی،شخصیت خودش رو باز شناخت. در مجموع نشون داده آدم اصیل و ریشه داریست اگرچه تا پختگی کامل هنوز راه داره. دلم شدیدا برای کروبی می سوزه.جریان اصلاحات به این مرد احتیاج داره،اما نه به عنوان رئیس جمهور بلکه یک رئیس مجلس خوب. طفلکی رسیدن به قدرت به جنون رسونده تش. چون بار آخریه که می تونه کاندید شه(مگه اینکه صغر سن بگیره!) حاضره به هر قیمتی این پست رو بگیره. این وسط آدمای شیشه خورده دار مثل قوچانی هم دارن کوکش می کنن تا هر حرفی رو که بهش اعتقادم نداره،به زبون بیاره. در مورد میرحسین چیز خاصی ندارم. همون شخصیت متین و مدیر قوی که انتظار می رفت.

اقتصاد: دیدگاه چپ من ایجاب می کنه به این قضیه بیشتر از همه اهمیت بدم.به هر حال معتقدم برای رسیدن به دموکراسی ما به یک حداقل زیر ساخت های اقتصادی داریم.احمدی نژاد که 100 درصد آف هست. طرح کروبی و رضایی مشابهه اگرچه مال رضایی نسبتا بهتره. ولی کلا از این طرح های گداپرور به جایی نمی رسیم. این بسیار واضحه که توی یک کشور در حال توسعه عملیترین راه برای کاهش فقر، ایجاد اشتغال هست، نه توزیع مستقیم پول نفت.طرح کروبی یا در حقیقت نجفی بسیار ضعیفه. بیمه تحصیلی و بیکاری و کذلک مختص کشورهای توسعه یافته است که اگه 10 درصد مردمشون هم کار کنن چرخ مملکتشون می چرخه، نه کشور در حال توسعه که همه باید بسیج بشن برای ساختنش. طرح رضایی یا دانش جعفری همون اصلاح یافته طرح احمدی نژاد هست. صندوق توسعه ملی نقش همون بانک ها رو بازی خواهد کرد در دادن وام به بنگاه های زودبازده!!! فدارالیزم اقتصادی که اصلا طرح عملی نیست ضمن اینکه خطرناکه. طرح موسوی یا مظاهری مطمئنترین برنامه هست. سرمایه گذاری پول نفت در صنعت نفت روش جواب داده ست که تضمین مطمئنی برای ایجاد اشتغال هم پشتش هست. در مورد اصل 44 هم مسلما من دیدگاه موسوی رو بیشتر می پسندم و با قانون فعلی مشکل دارم(جالبه که موسوی تو مناظره اش با رضایی، به کار غیر قانونی رهبر در مورد تغییر اصل 44 اشاره کرد!) زیر بنای اقتصاد ایران باید کماکان دولتی باشه(تا مرحله توسعه یافتگی کامل) و رو بنا خصوصی. در حالی که مجمع بدون رفراندوم و با تایید رهبر این قانون رو عوض کرد و عملا سیاست اقتصادی کشور رو به سمت کاپتالیزم سوق داد.صنایع مادر باید دولتی باشن، کارایی مثل فروختن سهام فولاد خوزستان به بخش خصوصی اشتباه محض بود که تا همین امروز هم برای دو طرف نتیجه اش شکست بوده. امیدوارم موسوی بتونه این قانون رو اصلاح و به طرز صحیح اجرا کنه.

۱۳۸۸ خرداد ۱۵, جمعه

حقارت "چیز" دوستی

عجیب برام دردناکه.چطور تو مملکت ایران می شه به یک انسان فرهیخته چنین ایرادی گرفت .تحقیرش کرد که چرا نمی تونه درست صحبت کنه و تو هر جمله اش یه "چیز" به کار می بره. اون کاریکاتوریست نژاد پرست ،تو کانادا نشسته داره عقده گشایی می کنه تا یه عده ابله تر از اون بل بگیرن و این مرد بزرگ رو تحقیر کنن

آهای نژادپرست ها، آقای موسوی یک آذری ست و برای بیان حرفاش باید فکرش رو به زبان دیگری ترجمه کنه. طبیعیه از تسلط لازم برخوردار نباشه.یعنی شما با این سن و سال تا حالا با این مشکل که بسیاری از آذری ها باهاش طرف هستند برخورد نکردید؟

دارم به یقین می رسم لیاقت حتی همین قشر تحصیلکرده ایران هم همین ا.ن. ست که با زبان شیوا هر مزخرفی تا دسته بهشون می چپونه، نه انسان عمیقی که دغدغه حقیقی ایران رو داره

۱۳۸۸ خرداد ۳, یکشنبه

آپوزسیون،تحریم و سندرم استکهلم

سندرم استکهلم همون مرضیه که گروگان جذب گروگانگیرش می شه و ظاهرا آپوزسیون ایران بدجوری دچارش شده. اینا مثل روسپیانی می مونن که آلت بزرگ اصولگراها بهشون ساخته و دوست دارن این همخوابگی ادامه پیدا کنه. بدون شک، تحریم طفل حرامزاده هم آغوشی اصولگراها با آپوزسیون ج.ا. ست.

شیخ قرتی

میرحسین خوب حرف زد. زد تو خال،الان درد مملکت اقتصاده.کون لق دموکراسی

رضایی هم که دمش گرم،همینکه رای ا.ن. رو می شکونه خیلی مرده. اول حرفاش بد نبود،آمار خوبی داد ولی بعد زد تو جاده خاکی. یه لحظه ایران رو با فرانسه اشتباه گرفت و برنامه 20 ساله دهم رو پیش پیش پرده برداری کرد

اما این شیخ لر خرابکاری کرد.مرد حسابی تو که دیدی مردم 4 سال پیش معین رو به تخمشون حساب نکردن، حالا اومدی همون حرفا رو تکرار می کنی

مردم 4 سال پیش به رفسنجانی رای ندادن اونوقت تو آدمش، کرباسچی رو میاری جلو،که به جز شهرنشین ها عالم و آدم که فقط دادگاه های مضحک اژه ای رو دیدن، فکر می کنن کرباسچی یه چیزی تو همون مایه های شستچیه

توی قرتی باید بیای بگی اگه 4 سال پیش گفتم 50 هزار تومن، الان 100 هزار تومن می دم. تو باید رای عوام رو جمع کنی تا رای ا.ن. بشکنه، نه اینکه رای نخبگان رو گدایی کنی

یه جورایی نا امیدم، ائتلاف سیاه آپوزسیون و اصولگراها که ماحصلش طفل حرومزاده تحریمه، سایه نکبتی داره. بچه هایی که 67 تو کمر باباشون وول می خوردن، موسوی رو به خاطر اعداما به صلابه کشیدن. جالبه این وسط سلطنت طلبا که شاه بی همه چیزشون همین رفقای 67 روی تار و مار کرده بود هم مدعی خون این بچه ها شدن

به سلامتی داریم می ریم که 4 سال دیگه هم مملکت رو به فاک عظما بدیم دست ا.ن

۱۳۸۸ فروردین ۲۹, شنبه

بار تحمل ناپذیر تاهل

الان حدود یک ماه شده که یک صفت جدید بهم اضافه شده: متاهل

تو زندگی از دو چیز گریزان بودم: یک، مذهب و دو، ازدواج. به دومی تن دادم( بالاخره باید از قانون طبیعت تبعیت می کردم و این وظیفه افسانه سیزف وار تولید مثل رو به عهده می گرفتم و خیلیا رو خوشحال می کردم) و الان به شدت نگرانم که یه روز از سر ناچاری به اولی هم تن بدم

به هر حال باید این صفت رو با خودم به دوش بکشم. تا الان که برام خیلی غیرملموس بوده. یعنی اونقدر صفات مورد علاقه ای دارم که این یکی اصلا به چشم نمیاد. مثلا من عاشق این "استقلالی" بودنم هستم. به هر حال سالیان زیادی باهاش زندگی کردم و دلبستگی شدیدی بهش دارم. امیدوارم به این صفت جدید هم یه همچین دلبستگی پیدا کنم وگرنه مجبورم همیشه این وصله ناجور رو تحمل کنم

۱۳۸۸ فروردین ۲۸, جمعه

ضایعاتی ها

تو تاریکی محض منتظر شروع بازپرسی بودم. عجیب بود، من تا حالا زیاد مرده بودم اما اینبار نمی دونم چرا یادم نمیومد کی بودم. دنبال یک آینه بودم تا قیافه ام رو دریابم. اما آینه ای درکار نبود،وانگهی تو اون تاریکی نوری هم نبود که تا بر آینه ای بتابد و در کانون مجازی پشت آن تصویرم را بسازد. سعی کردم با دست کشیدن بر صورت و اندامم خودم رو باز تشخیص بدم. از چونه شروع کردم، دماغ و دهن اما هیچ سرنخی نبود. اما ناگهان پایین پیشونی، تو شقیقه سمت چپ، دستم به یک فرو رفتگی برخورد کرد. انگشت سبابه ام رو توی سوراخ فرو کردم.حفره ای در جمجه ام ایجاد شده بود، انگشتم را بیشتر فرو بردم تا جایی که خنکی خاص سرب را احساس کردم. پس من گلوله خورده بودم
با وقار همیشگی وارد ظلمات تاریکی شد و من حسش کردم. باید از خودم می گفتم، احتیاجی به مطرح شدن سوال ها نبود. اما اینبار من چیزی برای گفتن نداشتم. گلوله به بخش خاصی از مغزم خورده بود، حافظه ام از دست رفته بود.صدا در تاریکی مطلق به سمتم پرتاب شد: خب. اما من مبهوت بودم. سکوت و باز هم سکوت. خسته شد، برخاست و عزم خروج کرد. ترس تمام وجودم رو برداشت، ناگهان فریاد زدم: نرو، من رو تنها نذار.حداقل بگو چی برسرم میاد. با وقار به طرفم برگشت، این رو از حجم هوایی که با هر حرکتش جابجا می کرد فهمیدم. با ملایمت گفت: اینبار نمردی، خودت رو خارج از برنامه کشتی. با اسلحه ای که کالیبرش برات مقدر نشده بود. گلوله مغزت رو از کار انداخته. حافظه ات از بین رفته اما مهمتر از اون، توانایی دروغ گفتنت رو از دست دادی. تو مدت ها اینجا بودی و فرصت داشتی داستانی بسازی از مرگت و من رو بفریبی، همون کاری که بارها کردی. اما ..... تو از این به بعد جزو ضایعاتی های خلقت هستی

۱۳۸۸ فروردین ۲۰, پنجشنبه

حالا بلرزون

رسما چه گندکاری بود این چهار ماه گذشته.یه ماه که تو ایران دهنم گاییده شد،دو ماه هم که اینجا کار اجرا داشتم ترتیبم داده شد.حالا بعد از مدتها فرصت شده با خیال راحت بیام تو این گهدونی، برینم و سیفون نکشیده در رم
چندوقته مسواک ویبره دار استفاده می کنم، آخه می گن خار جرم دندون رو بد می گاد. حالا هم رفتم تیغ ژیلت ویبره دار خریدم. با این حساب فکر کنم سری بعد برم سراغ مام رولت ویبره دار، کاندوم ویبره دار و کذلک