۱۳۸۷ فروردین ۱۱, یکشنبه

استقلال، آزادی، جمهوری اصلاحی


انتخابات پنجاه و هشت. عکس رو ازین وبلاگ کش رفتم

خیلی بی ربط: یک بشر مزخرف دو هفته پیش آنچنان رید به ایمیلم و هکم کرد که یه مدت دچار سندرم تنفر از اینترنت شدم. اما امروز دیدن یه فیلم هرچند قدیمی از تورناتوره سر حالم آورد. رنج عجیبی می برم از بی فیلمی، محصور در مملکت ابلهان که سرتا تهش فقط کس شعر های هالیوود پیدا می شه
بی ربط: خوشمان آمد، ج.ا. رفتار عاقلانه در برابر فیلم این هلندیه نشون داد. همش نگران بودم اشتباه آیات شیطانی تکرار شه. کپی بسیار ضعیف سلمان رشدی از مرشد و مارگاریتای بولگاکف با طعم اسلامیش رو آنچنان با هوچی بازی مطرح کردند که آثار مخربش رو هنوز باید ملت بدبخت به دوش بکشن


با ربط: پدرم سی سال قبل قاطی نود و هشت درصد دیگه از آدمای این مملکت به جمهوری اسلامی رای داد. اما بر خلاف خیلی از هم نسلاش و علیرغم اجحاف هایی که به دلیل ناسالمی سیستم علیه اش اعمال شده، تا حالا از زیر رایی که داده در نرفته و هیچ وقت اظهار پشیمونی یا بدتر از اون ادعای گول خوردن از طرف موج سواران انقلاب اجتماعی پنجاه و هفت رو نکرده
این مرد از یک خانواده کاملا مذهبی برآمده، با مادری متعلق به سنتی ترین لایه های جامعه: بازار و پدری از طایفه صنعتگر. در محیطی رشد می کند که به دلیل اعتبار پدربزرگ مادری، راه به بیت عظمای شیراز دارد. از طرفی تحت تاثیر عرفان مسلکی به ارث رسیده از پدری است که برادرش مدیریت یک مدرسه را رها کرده، در یک اتاق که با دست خود در انتهای حیاط بنا کرده، به عشق حضرت حق طلبگی پیشه کرده. پدرم در آن محیط رشد کرد و بی اغراق با تمام زوایای آشکار و پنهان مذهب دست و پنجه نرم کرد. دل به احکام مکارم سپرد، مو به مو رساله ها را از بر کرد، قرآن را چنان آموخت که هنوز که هنوز است مادر استادها دیده ام مرجع اول و آخرش اوست.شاید عجیب بنماید برای ما که توی گوشمان خوانده اند ولایت فقیه من درآوردی این حکومت است، اما پدر مرا آموخته بودند که حکومت حق نائبان برحق امام غایب است و این تاج بر سران غاصبانند الا صفویان که به نیابت از اعظم زمان حکومت می کردند
پدرم تعریف می کرد از عید فطر پنجاه و هفت و نماز جمعه ای که سلامش تا سرنگونی یک شاهنشاهی به طول انجامید. روزی که به چشم خود دید مردمانی یا بهتر بگویم زنان محجبه ای که پشت سر هادی غفاری فریاد می زدند استقلال آزادی حکومت اسلامی
حالا خوشحالم که پدران ما بودند که امروز جمهوری اسلامی است نه آنچه دیگری

۱۳۸۷ فروردین ۱, پنجشنبه

هشتاد و هفتی گه تر از هشتاد و شش




قائدتا برای من نوروز و مخلفاتش ، با رنگ و بویی از خرافات، نباید بیشتر از عوض شدن یک رقم در بین چهار رقم نشانگر سال ارزش داشته باشه. الانم که به دلیل عدم احساس متفاوت بودن روزهاش با روزهای دیگه، جذابیت زیادی نداره
هیچ وقت از تبریک عید خوشم نمیومد ولی همیشه هرجا می رفتم با صدای بلند داد می زدم عید شما مبارک. الانم به همه اس ام اس می دم. به جز خونه یکی از خاله هام که عاشق شیرینیای خونگیش بودم،همیشه منتظر بودم دید و بازدیدای فامیل زودتر تموم شه، درست مثل لحظه ای که سر کاسه توالت منتظری آخرین تیکه پی پیت رو از خودت جدا کنی و دینت رو به روده ات با تخلیه کاملش ادا کنی. لحظه با شکوهی ایه، یک خلسه کامل، آخی ریلکس شدم
هشتاد و هفت عجیبی داره واسه ایران شروع می شه، این انتخابات ترسناک بود، نشون می داد بستر آماده است برای فاشیزم(تو یه پست مفصل حرفشو می زنم).در هر صورت احمقانه است اگر آرزوی سال خوبی بکنم در حالی که به چشم فرو رفتن در لجن میهن را شاهدم

۱۳۸۶ اسفند ۲۳, پنجشنبه

در مرثیه یک اسطوره

غم عجیبی است شنیدن خبر مرگ مریم فیروز
ای بی انصاف های عالم که به پیروی از مد روز روشنفکری ایران، با فحش دادن به چپ سنتی برای خودتان شخصیت می خرید، کدامتان می توانید در مبارزه و تبعید وشکنجه مثالی بالاتر از مریم و کیا بیاورید
زوجی که زندگی در راه هدف گذاردند. هرگز آرامشی ندیدند، از جان و مال دریغ نکردند. واسفا که باورتان همان اراجیف سناریو های ساختگی برای نشان دادن سرسپردگی این بزرگان به ابرقدرت شرق است

میهن پرست بسان پسردایی بزرگوارش، مصدق

مبارز بسان همسر آرمانخواهش، کیانوری

انسان دوست بسان استادش، هدایت

پشت کرده به خاندان فئودالش، یک عمر مبارزه، یک عمر تبعید، یک عمر شکنجه

به راستی اسطوره ای رفت

۱۳۸۶ اسفند ۲۰, دوشنبه

صندوق ها و رای ها

خب مثل همه انتخابات گذشته، رای می دم. تحریم تو این وضعیت اونقدر احمقانه است که حتی ارزششو نداره انگشتامو براش خسته کنم، پس از رایم می گم

ذاتا اصلاح طلبم. اگر اصلاحات را مشخصا به دو دیدگاه پوپری و فرانکفورتی تقسیم بندی کنیم، تم عقایدم معطوف به دسته دوم، متاثر از آرای هورکهایمر تا مارکوزه است

حوصله تشریح دیدگاه ها رو ندارم فقط اشاره ای به یک تفاوت مهم بینشون می کنم. بنا به خاصیت جزئی نگر اثباتگرایی پوپری، اصلاحات در دسته اول به چشم پدیده و نهایتا مقطعی دیده می شه، در حالیکه نگاه کلی نگر مکتب فرانکفورتیها با جایگزینی همکاری طبقاتی برای رسیدن به رفاه بهتر در عوض مبارزه طبقاتی تا رسیدن به حکومت پرولتاریا، اصلاحات رو بخشی از یک پروسه تاریخی می دونه

اصلاحات دوم در ایران با تعدیل دیدگاه جنبش های چپ(حتی حزب توده) ماحصل مرور این جنبش ها بر بازنگری اندیشه مارکس توسط اریک فروم شروع شد اما با اعدام چپ راه به جایی نیافت مگر در طیفی از روشنفکران که نهایتا مظلومانه شهید شدند به دست سعید امامی

زمانی که طیف خط امامی های به حاشیه رانده شده بعد از فوت رهبر، توسط حجاریان در مرکز تحقیقات استراتژیک با مفهوم اصلاحات آشنا شدند، به سبب ذات مذهب گریز چپ، دل به اصلاحات پوپری سپردند. مسلما لیبرالیزم ساگاری بیشتری با مذهب دارد و خردگرایی پوپری با تعاملی که با دیدگاه های ماوراء الطبیعه پسند هایدیگری دارد، مردان خدا ترس به اصطلاح تکنوکرات را بیشتر جذب می کند. آقای خاتمی جامعه باز پوپر رو می خونه و دم از جامعه مدنی می زنه، مفهومی که بعدها با یک تشر از جانب مخالفان، در اوج بد سلیقگی تبدیل به جامعه مدینه النبی می شه

گریزی می زنم به دیالکتیک معکوس آدورنو: فرم و محتوا نه به زعم هگل کامل جدا از هم و نه به زعم پست مدرن های هایدگر ماب، یکی هستند. حوصله توضیح چگونگی تفوق دومی بر اولی رو در صورت تفکیک کامل این دو ندارم، اما نگاه نسبی آدورنو که در حقیقت معتقد است بر زیر سوال رفتن وجود سوژه در صورت نبودن ابژه، مانع از اثبات این برتری است. بدین ترتیب با کلی نگری این دیدگاه، می شه اصلاحات رو یک ابژه به عنوان جزئی از یک پروسه کلی مثلا دموکراتیزاسیون دونست(البته من به دموکراسی در ایران اعتقاد ندارم بلکه به دموکراسی ایرانی می اندیشم: همونطور که ما ایرانی ها اسلام رو ایرانیزه کردیم، مطمئنا سر مفاهیمی چون دموکراسی هم یه همچین بلاهایی میاریم تا قابل هضمش کنیم). این پروسه رو خیلی خلاصه می شه انقلاب مشروطه، انقلاب اجتماعی پنجاه و هفت، ولایت فقیه، ولایت مطلقه فقیه و اصلاحات تعریف کرد

جدا دونستن سوژه از ابژه در نگاه هگلی پوپر در اثباتگراییش نهایتا سوژه را برتر از ابژه دونسته و هر جزء از پروسه رو جداگانه تحلیل می کنه. با فاکتور گرفتن از مشروطه و پنجاه و هفت، ولایت فقیه به مفهوم حکومت مطلق مذهب بر مردم با نفی یکسره عقل انسان در برابر دستورات ماورائی، خواسته تاریخی مردمان این سرزمین بود. مرحله بعد ولایت مطلقه فقیه بود که در نگاه جزئی نگر، فاجعه ای با عمق دیکتاتوری محسوب می شد در حالیکه پروسه نگری نشان می داد گامی است به جلو، چرا که این مبحث حاکی از برتری عقل حتی یک نفر(رهبر) نسبت به احکام دین و ماوراست. پس عقل در حکومت جا باز می کند و مفاهیمی چون تشخیص مصلحت نظام پیش میاید که به نوعی پدربزرگ مفهوم اصلاحات در ایران است

مسلما گام بعد اصلاحات است. پس گروهی از دست دومی های حکومت، به رهبری خاتمی این بحث را باز می کنند در سطح دولت و جامعه. اما بعد از شش سال همه راه ها به بن بست می خورد و مردم و اصلاح طلبان شکست را می پذیرند. اما چه شکستی؟ اصلاح طلبان پوپرمسلک خود رو به عنوان عاملان اصلاحات ، در قالب سوژه ای برتر نسبت به ابژه اصلاحات می دونن، هم ازین رو شکست خودشون رو شکست اصلاحات می دونن. اما پروسه نگری چیز دیگری می گه: هدف اصلی اصلاحات حکومتی است، اتفاقی که در ایران افتاده، اصلاحات از سطح دست دو و دولتیش به سطح اول و حکومتی انتقال یافته. طیف فکری قالیباف و لاریجانی مصداق بارز این اتفاقند

به اعتقاد من الان زمانیست که باید به اصولگرایان مدرن رای داد. اصلاح طلب ها اشتباه استراتژیکی عجیبی می کنن که در انتخابات شرکت می کنن(منظورم طیف کروبیه)، الان باید خودشون رو بچسبونن به قالیباف، کاری که عقلای قوم مثل بهزاد نبوی زمزمه هاشو می کنن

در هر صورت رای من تلفیقیه از این اصولگراها و اصلاح طلبایی که سرشون به تنشون بیارزه



۱۳۸۶ اسفند ۱۷, جمعه

فاتحان معکوس


چند روز پیش تو یه سایت پورنو (آدرسش رو هر دست به معامله ای خواست براش ایمیل می کنم!) یه تاپیک جالب دیدم: صحنه های تجاوز فیلم های سینمایی. تو گشت و گذار به لینک دانلود صحنه تجاوز از پشت فیلم آخرین تانگو در پاریس برخوردم. یاد حرف یکی از رفقای بسیار دوست داشتنیم افتادم که چندوقت پیش تو خیابون ولیعصر روبروی پارک ملت در حالی که عجله ناشی از منتظر گذاشتن کسی عذابم می داد اجازه نداد جوابش رو بدم. نیما عقیده داشت صحنه ای که مارلون براندو با مدد گرفتن از کره به عنوان روان کننده، علیرغم مقاومت ماریا اشنایدر ترتیبش رو از پشت می ده، کاملا تجاوزه. این مساله برای من دردناک بود، به دردناکی زمانی که فیلم دریمرز برتولچی رو جزو لیست فیلمای پورنو یک سایت سکسی دیدم. این مساله که فیلمای برتولچی و حتی بعضا پازولینی در نظر عوام پورونو باشند چیز عجیبی نیست، اما نیما فیلم زیاد می بینه و درک خوبی از سینما داره، پس نگاهش فارغ از عوام است

ما، سینما پارادیزو مابان: بچه که بودم وقتی در حضور خانواده فیلم می دیدم، طی یک قانون ناگفته تو هر صحنه بوسه فیلم باید سرم رو مینداختم پایین، اگه کار به جاهای باریک از بالاتنه به پایین تنه می رسید که باید می رفتم تو اتاقم تا بعدا که کسی خونه نباشه یواشکی تا ته و توه تک تک سلولای ممه و باسن خانوم هنرپیشه رو دربیارم. این پارادوکس ها ناخواسته یک دورویی عجیب مکتوم به لایه ای از اخلاق گرایی در ما به وجود آورد. در حالی که همه مون در خفا همگام با پسر شخصیت اول مالنا ی تورناتوره، برای اون سینه ها و ران های تراشیده مونیکا بلوچی جلق می زنیم اما در عمل فقط از جنبه های هنری فیلم حرف می زنیم. حالا همین ژست اخلاق گرایی به نوعی گریبان نیما رو می گیره، اونم وقتی که صحبت از تابوی همبستری از پشت، همون کون دادن خودمونی و سکس مقعدی ژیگولی و فتح معکوس به قول من، باشه

نکته-ممکنه نیما به اتکا حرکت زوری مارلون براندو این صحنه رو تجاوز بدونه، پس باید یادآوری کنم به صرف زور یک طرف و مقاومت طرف دیگر نمی شه لفظ تجاوز رو به کار گرفت کما اینکه تو همبستری طبیعی هم همیشه(به خصوص بار اول) یک مقاومت هر چند ناخواسته از طرف درد کشنده در برابر فشار خودخواسته از طرف دیگر وجود داره

تابوی عمومی: دلایل متعددی وجود داره تا این مساله در دنیا خوشایند نباشه. یک- به هر حال راه طبیعی امتزاج درجای دیگری از بدن انسان تعبیه شده، به عبارتی تا وقتی جلو هست چرا عقب. دو- این عمل می تونه آسیب های فیزیکی رو به همراه داشته باشه و بخشی از بافت های ترمیم ناپذیر رو از بین ببره. سه-درد داره. چهار-موقع عملیات بهتره طرفین چهره در چهره باشن

پاسخ مورد یک ساده است، وجه تمایز انسان و حیوان در خارج شدن انسان از روال طبیعی زندگیشه، پس نمی شه به خاطر کارهای غیر طبیعیش شماتتش کرد. البته در این مورد نکته ریزتری هم وجود داره، مثل نگاه وسواسگونه من به این موضوع: مدتها درگیر این مساله بودم که نمی تونم عضو شریفم رو تو جایی بفرستم که ازش پی پی میاد بیرون! غافل از اینکه جای فعلی هم چندان توفیری نداره، با یه درجه تخفیف جیش میاد بیرون

در مورد دوم به مطلب جالبی به نقل از یکی رفقا، روزبه پلنگ چال نشان، برخوردم مبنی بر این که اگر در این نحوه همبستری از کاندوم به همراه روان کننده استفاده شه و با ظرافت هرچه تمامتر وارد عمل شویم، از آسیب های مزبور خبری نخواهد بود

مورد سه: اصلا خود درد آخره لذته، شما عقلتون نمی رسه

اما مورد چهارم، ظاهرا این مورد ریشه در احساسات رمانتیک ابلهانه دخترا داره. یکی از راه های شاداب نگه داشتن رابطه سکسی، تنوع در راه های نزدیکیه. یکی از جذابترین پوزیشن ها سکس واژنی از پشته، همون سگی خودمونی. دخترایی رو دیدم که از این موضوع سر باز می زنن و نهایتا به سکس از پهلو(قاشقی خودمون) راضی می شن، چون فکر می کنن سکس باید فیس تو فیس باشه تا تاثیر بیشتری تو خر کردن پسرا داشته باشه. اما در هر حال دخترایی که تن بهش می دن بعد از یه مدت می فهمن قبلا سخت در اشتباه بودن و باید همه بدنشون رو در لذت بردن شریک کنن، به پسرا بفهونن همونقدر که سینه ها و صورتشون جذابه، مو و کمرشون هم خواستنیه

فاجعه ایرانی: از اول دبیرستان سکس واژنی وارد زندگیم شد اونم از نوع معاشقه و تا به امروز تجربه همبستری روسپی مابانه رو نداشتم. سر کنکور به مدت یکسال از همه چیز دست کشیدم اما دو روز بعد از امتحان، وقتی یه دختر رو به مکان کشیدم برای اولین بار با این جمله مواجه شدم: من دخترم و به خاطر حفظ بکارتم از پشت میدم. برای منی که از این مقوله بی خبر بودم و به دلیل بی علاقه گی ام نسبت به فیلمای سوپر(جالبه که همونقدر که عاشق صحنه های سکسی فیلمای سینمایی بودم، از فیلم سوپر متنفر بودم!)، تنها اطلاعم ازکون دادن در حد همون انگشت کردنای راهنمایی و دبیرستان بود، برخوردم صرفا پس زدن شدید این مساله بود. جالبه که تا مدتها بعد و تا زمانی که تو مطالعاتم به این موضوع برنخوردم، توصیفات دوستانم رو در این مورد، افسانه سرایی می پنداشتم

این اپیدمی "کون دادن به نیت حفظ بکارت" توی ایران رواج زیادی پیدا کرده و حتی منبع کسب درآمد هم شده. نمی تونم سرزنش کنم دخترا رو، چون تو مملکتی که بکارت یه دختر هنوز اینقدرواسه مردا مهمه، همون بهتر که اینجوری بره تو پاچه شون. اما به اعتقاد من این موضوع فاجعه است، چرا که

دروازه هشتم یا نهم، مساله این است: جذابیت های حلقه روشتنفکران فرانسه از کامو و سارتر تا کوندرا در ادبیات-فلسفه و برتولچی و گدار در سینما تاثیر عجیبی در دیدگاه های زندگی من داشت. تا جایی که یکی از کتاب های کوندرا دیدگاهم رو نسبت به این نوع همبستری عوض کرد. سکسی که در ادبیات کلاسیک اروپا مذموم شمرده شده ولی در ادبیات فرانسه ستایش شده. انگلوساکسون ها "خوابیدن به سبک فرانسوی" را یکی از نقاط ضعف اخلاقی مردمان سرزمین گل می دانند، در حالیکه کسی نمی داند تا به حال خود ملکه بریتانیا چند بار گل های قالی را به جای ستاره ها شمرده است در بستر

اگر راه های نفوذ به بدن زن را بشمری بعد از هفتمین روزنه، دهان، به دو دروازه می رسی: پس و پیش. عمدتا دروازه نهم(با فیلم رومن پولانسکی اشتباه نشه!) یا به عبارتی دروازه بهشت را درب تعبیه شده در جلو می دانند. پر بیراه نیست اگر چوچول ها رو به مثابه لنگه های درب این دروازه بدونیم که شکوهی بی همتا(در مقایسه با دروازه های دیگر) بهش بخشیده. اما در این میان دیدگاه دیگری هم وجود داره که دروازه نهم را معطوف به پشت می کنه، راهی که صعوبت بیشتری داره

در ایران پشت اعتبار چندانی نداره و عملا حکم" آخرین بودن جلو" زده شده اما من معتقد به" آخرین بودن پشت"، ارج و قربی ویژه برای این همبستری قائلم. به اعتقاد من یه دختر می تونه با هر پسری(حتی اگه دوستش نداشته باشه و صرفا بحث لذت درمیون باشه) سکس از جلو داشته باشه، اما برای صدور اجازه فتح معکوس به پسری، باید واقعا تمایز خاصی قائل باشه که من می تونم این تمایز رو به نوعی توی عشق خلاصه کنم