۱۳۸۸ دی ۶, یکشنبه

اکسپرس امام حسین به آزادی

بی ربط: خوشحالم و به خودم می بالم که در قید و بند هیچ ایدئولوژی نیستم. تعلق خاطری هم به مذهبی ندارم که متولیانش اینطور جنایت می کنند بر پیروان همان مذهب.......

اصل مطلب: کرباسچی وقتی شهردار بود اتوبوس های خوشگل ایکاروس رو به خطوط حمل و نقل شهری تهران اضافه کرد. اتوبوس های آکاردئونی با رنگ صورتی و سبز که قرار بود فضای مرده اون روز های تهران رو جلا بدن. این "ایکاروس" ها هرگز از زندان فرار نکرده بودند، بال و پری از موم نداشتن تا با نزدیک شدن به خورشید آب شه. آکاردئون هایی بودند که با نت دست اندازهای خیابان های تهران نواخته می شدند و سال ها تو خط ویژه رژه دادن. الان مطمئن نیستم که بی آر تی های ژیگولی قالیباف جایی برای این نماد های مدرن دهه هفتاد تهران گذاشته یا نه.

حاشیه نسبتا مرتبط: قبل از اون، وقتی خیلی بچه بودم، اتوبوس های دو طبقه نارنجی بود. همون هایی که هر روز صبح با مادرم از تجریش سوارش می شدیم تا میدون انقلاب، ترمینال جمالزاده. چند سال طول کشید تا بفهمم جمالزاده همون نویسنده ایست که زمانی حکم ارتدادش رو دادن و کتاب هاش و کتابفروشی رو آتش زدن. از جمالزاده تا میدون "انقلاب" 200 متر بیشتر نبود.اما دیدن پاساژها و مغازه ها و سینما این مسافت رو چند برابر می کرد. یادمه اولین خلاف زندگیم رو همونجا با خریدن یک بسته پاسور از دستفروش ها مرتکب شدم.

ادامه مطلب: بعدها گهگداری مشتری اتوبوس های خط ویژه میدون امام حسین به آزادی بودم. ایکاروس های گلگلی بیشتر از اینکه به "امام حسین" بیان به همون فوزیه می اومدن. شاید اگه به جای صورتی،رنگشون سیاه بود، این حرف رو نمی زدم.

نمی دونم چرا هر وقت می خواستم برم "آزادی"، علاقه ای به خطوط اکسپرس نداشتم. ترجیح می دادم میدون انقلاب پیاده شم.چرخی بزنم دور میدون،کتابی ببینم، سمبوسه ای به سق کشم و اونور میدون سوار خط "انقلاب" به "آزادی" شم.

حاشیه بی ربط: میدان انقلاب،میدان آزادی، میدان جمهوری.... این اسامی تو همه کشورهایی که انقلابی از سر گذروندن، کم و بیش وجود داره. اما حکایت میدون انقلاب سابق و پیروزی فعلی پاریس چیز دیگریست. میدانی که روزگاری ضلع شمالش کاخ نشین ماری آنتوانت بود. ملکه خونبازی که با گیوتین خودش وسط میدون سر به تیغ سپرد. بعد از انقلاب اسم میدون به رولیسیون تبدیل شد. اما بعدها شد پالاس کنکورد. حالا چه رازی در تبدیل "انقلاب" به "پیروزی" نهفته است، بماند....

انتهای مطلب: خب من معتقد جدی به اصلاحات بودم و هستم. نگاه فرایند گونه من، اصلاحات اجتماعی رو مقدم می دونه بر اصلاحات سیاسی و مهمتر از اون "تغییر". اما اصرار حکومت بر اصلاح ناپذیر بودن، فضای جامعه رو چنان رادیکالیزه کرده که چاره ای نمانده جز "تغییر بزرگ". شکی نیست که تعریف جریانات حاکم بر ایران در هیچ چارچوب کلاسیکی نمی گنجه و بهترین اصطلاح همون "کیرم به طاقی" ست. ما یکبار به همین سبک و با شعار "الله اکبر" تغییر دادیم، اما ذائقه اکثر مردم ظاهرا استفاده از خطوط اکسپرس امام حسین به آزادی بود. هر کسی هم که میدون انقلاب پیاده شد تا چرخی بزنه، تاملی کنه و بعد خط عوض کنه، یا از خط "انقلاب به آزادی" جا موند یا توسط اتوبوس های اکسپرس زیر گرفته شد. جالب اینجاست که این اتوبوس های راهی "آزادی" هر لحظه سرعتشون کمتر و کمتر شد و هر ایستگاه مسافرهای زیادی رو پیاده کردن...تا زمانی که به زیرگذر "یادگار امام" رسیدن و هرگز از طرف دیگر زیر گذر خارج نشدند.

چیزی که این روزها من رو به شدت می ترسونه، تجربه دگربار گذشته است. نگرانی من اینه که وقتی اموری چون ریشه کنی ظلم رو به آقای حجت بن الحسن می سپاریم، ایشون به سبک تجربه شده طرفداران ایدئولوژیش، چشم ها رو ببنده و ریشه "ظلم" رو از همه لغت های همخانواده اش بکنه، حتی از "مظلوم"..... اما چه شود که چاره نیست. از این امام زمان تا آن امام زمان "فرج" است.