۱۳۸۶ مهر ۱۹, پنجشنبه

ما ناهمگونان

دیدن کلیپ بالا برام کافی بود تا من رو با خودش ببره به دوران آلفاویل، کیم وایلد، الیویا، مدرن تاکینگ های تو نوار کاست های سیاه با طعم گشت کمیته ثارالله

تنها طوفان کودکان ناهمگون می زاید، شاملو

از نسلی هستم برآمده از پدر مادر هایی با خیالی آسوده از رهایی از بند استبداد، دلداده به صاحبان انقلاب، سرخوش از وعده های آب و برق مجانی. زاییده شدم در حالیکه اصحاب حکومت سرکوب اندیشه ها آغازیده بودند و تنها سه ماه بعد هجمه ناجوانمردانه جهانیان با به صدا درآمدن ناقوس نکبتبار جنگ بر سرم باریدن گرفت. دوران کودکی پر بود از شهادت دایی، سرکوب پدر، افسردگی مادر، "مرگ بر بد حجاب گفتن" های بسیجی های موتور سوار چماقدار بر سر خواهران

دشوار بود که باید هراس بمب های دشمن در زیر راه پله های پناهگاه را تحمل کنم یا هراس ایست بازرسی بسیج. باید ترکش های موشک صدام بر پیکر شهرم را جمع کنم یا نوار کاست های خرد شده زیر لگد سربازان هم میهن
این طوفان سزاوارمان نبود، به گناهانی ناکرده اینچنین مجازاتی؟ ازین رو سالها سخنم را به طعنه با "به نام ایزد دادار" آغاز می کردم، چرا که تنها چیزی که در او نمی دیدم، عدالت بود

ما همه بیماریم. هر تجاوز هر قتل هر سیاهی که در این سرزمین نفرین شده می بینم، آینه ایست در برابرم. درو شدۀ آن بذر نفرت است که حاکمان در دلم کاشته اند و با خون من اما به دست خودشان آب داده اند

اما مضحکه روزگار آن است که من بیمار درمان خویش به آن یافته ام که ببخشایم هر آنچه جفا بر من رفته و می رود، بی آنکه فراموش کنم. بیچاره من

۱۳۸۶ مهر ۱۸, چهارشنبه

برقصیم

این آهنگ بی نظیره، از یک خواننده ای که آدم توقعی ازش نداره

تو شعرش فقط همین تیکه "منو در بوسه غرقم کن، نمی خوام عشق پنهونی" تا ابد برام کافیه

به این فکر می کنم که اگه اون دختره انگلیس نبود، اون یکی اتریش. اصلا بچه ها آمریکا و کانادا و استرالیا نمی رفتن همین آهنگ بهترین بهانه مون بود که دور هم جمع شیم به قول کوئن تا ته عشق با هم برقصیم. رقص برای من لحظات جاودانه به دور از احمدی نژاد، بوش، هابر ماس، پست استراکچرالیسم و همه این کوفت و زهر مارهاست

۱۳۸۶ مهر ۱۷, سه‌شنبه

باز دانشگاه ، باز شلوغی

فیلم شلوغی دانشگاه تهران در روزی که رئیس جمهور رفته بود رو دیدم و با دیدن اعتراض دانشجوها یهو دلم خالی شد. خاطرات نه سال گذشته، یار دبستانیهاش، شعاراش و همه چیزش برام زنده شد
یه مشت توده ابله بی سواد بودیم، اسممون رو گذاشته بودن جنبش دانشجویی. یه سری خالی تر از خودمون رهبریمون می کردن. بدون اینکه بدونیم چی می خوایم فقط اعتراض می کردیم
وقتی به نسل پدرم نگاه می کتم از خودم خجالت می کشم که بچه فنی بودم. نسلی که به هرجا نگاه می کنی، نشونی ازش می بینی. نسل ساختن ها
امروز یاد سه سال پیش، خاتمی تو تالار چمران دانشکده فنی، افتادم. همین بچه هایی که الان به احمدی نژاد اعتراض می کنن، سر خاتمی داد می زدن، طرفش آشغال پرت می کردن
نه اینکه بگم ما معتدل ها خوب بودیم، اون نئولیبرال های تندرو بد، هممون خر بودیم. اونقدر خر که الان به جای اینکه خطاب به سران حکومت داد بزنم: رفراندوم رفراندوم، این است شعار مردم، رو به آینه فریاد می زنم: سکس بدون کاندوم، این است شعار مردم

۱۳۸۶ مهر ۱۵, یکشنبه

استاد عملگرا و اتحادیه عرب


بعضی وقتا که ساده و سبک ازجلوی دانشکده فنی رد می شد تا بره علوم سیاسی، با تحسین نگاهش می کردم. نه به صرف صاحب ذهن تحلیلگر یک مهندس علوم سیاسی خونده، بلکه به عنوان واقعگراترین تحلیلگر ایران

ما چگونه ما شدیم دکتر زیباکلام یکی از قابل فهمترین کتابایی بود که شروع مطالعات جدیم روی روند اجتماعی-تاریخی ایران، در دوره ای متاثر از ماتریالیسم تاریخی، رقم زد. اگرچه بعدها ذهنم بیشتر معطوف کارهای دکتر سید جواد طباطبایی شد، ولی تعلق خاطری که به قلم استاد پیدا کردم تا امروز برام باقی مونده

اولین شوکی که از طرف استاد وارد شد، هشدار از تخریب هاشمی توسط اصلاح طلبان در انتخابات مجلس ششم و حمایت تلویحی از وی بود. دقیقا اون روزها یادمه که همه ما سرخوش از نوشته های گنجی در صبح امروز و افشاگری هایش از خاندان هاشمی، هر آنچه ناسزا بود بار استاد کردیم و برجسته ترین آن که سالها بعد توسط پدرام (که افتخار تلمذ از استاد رو هم داشت) بازهم تکرار می شد: جیره خوار هاشمی بود

طیف اصلاح طلبان رادیکال ، این پست مدرن های پست استراکچرالیست، به تاسی از استادشان میشل فوکو با باور امکان رسیدن به آزادی از طریق محل تردید قرار دادن قدرت، به هوای کسب بیشترین استقلال، اهتمام به برملا کردن دورویی و ضعف اصحاب قدرت می کردند. غافل از اینکه اشتباه محاسباتی و درحقیقت دست بالا گرفتن در برآورد قدرت رفسنجانی منجر به آنچه شد که نباید

زمانی گذشت تا بر من ثابت شد که اگر پراگماتیسمی در نظرات تحلیلگران ما باشد همانا در نوشته های استاد است که علاوه بر تحلیل، تئوری های کاربردی هم چاشنی قضیه می کند. در کنار این، شکستن بت تقدس شریعتی که مانع از وارد کردن هرگونه نقد به آثار و افکارش بود، جنبه دیگری از ذکاوت زیباکلام رو برام رخ نمود. اما چیزی که اینبار ذهنم رو به شدت مشغول کرده، نظری در خصوص پیوستن ایران به اتحادیه عرب است که چندی پیش از طرف دکتر زیبا کلام مطرح و طبق معمول و از طرف جمع واپس زده شد

یک- تاریخ سرزمین ایران شاهد دست درازی یونانی، عرب، مغول و ترک در طی سالیان متمادی بوده است، اما با صرف نظر از خشونت ذاتی موروثی از بربریت مغول ها، بی شک تاثیر اعراب در مذهب، فرهنگ و حتی زبان مملکت، بیشترین سهم را در میان آثارمتجاوزین دیگر دارد. فقط زندگی کردن در میان اعراب است که می تواند پرده از شباهت های بی شمار ایرانیان با این مردمان بردارد. پس چندان دور از ذهن نیست که ما نیز چون مردمان لبنان، سوریه و مصر خود را صاحب سهمی در اتحادیه عرب بدانیم

دو- اگر با کمی اغماض، موفق ترین پیشبینی کننده دنیای حال حاضر را ساموئل هانتینگتون بدانیم که پیشاپیش حوادثی چون یازده سپتامبر و مرزبندی های فعلی دنیا را با تقریب خوبی پیشگویی کرده بود، تمدن اسلامی با در برگرفتن خاورمیانه و شمال آفریقا به عنوان قطبی مهم در تقابل با تمدن غرب خواهد بود. این تمدن در برگیرنده ایران، ترکیه، مصروعربستان به عنوان شاخصه های مذهبی-قومی خواهد بود.پس از این روست که شاید تمایل ایران به دراز کردن دست اتحاد به سمت دیگر تمدنها از قبیل خاور دور(چین) و اسلاو(روسیه) به صلاح نیست حال آنکه متحدانی مطمئن تر از جنس اعراب در کنار خویش داشته باشد

سه- شخصا معتقدم بر خلاف تمایل طیف روشنفکر کشور، خواسته متوسط مردم بیشتر جنبه های اقتصادی دارد تا سیاسی-اجتماعی. به عبارتی دغدغه نان بیشتر از دموکراسی و آزادی است. علاوه بر این با توجه به بافت طبقاتی جامعه و درآمیختگی خرافات در تمام المان های جامعه، خطرات یک حکومت کاملا دموکراتیک را بیشتر از ثمرات آن می دانم. از این رو به حکومت شبه دموکراتیک فعلی اعتقاد دارم، ولی در عین حال برای برون رفت از بن بست های اقتصادی فعلی، به تغییرات ساختاری حکومت و جهت گیری های لیبرالیسمی معتقدم

بر خلاف تلاش های امثال دکتر شریعتی در نشان دادن چهره ای سوسیال مابانه( که نهایتا تا به امروز به عنوان جدیترین نحله فکری صاحبان انقلاب و قدرت مطرح است)، به باور من ماهیت دین اسلام بر اساس اندیشه های متعلق به طبقه بورژوازی (مشخصا فئودال و بازرگان) شکل گرفته است که (منطبق با الگوهای رایج در جامعه امروزی) با دیدگاهی فقیر نوازانه و نه عدالت محور به طبقه فرودست، سعی در تلطیف فضای سرمایه داری حاکم دارد

از این روست که لیبرالیسم اقتصادی سازگاری بیشتری با اسلام دارد و پیشرفتهای روز افزون کشورهای اسلامی با سیاست های اقتصادی آزاد، صحه ای بر این نظریه می باشد. در حال حاضر تامین سطح رفاهی چون کشور امارات، مطلوب مردم ایران می باشد که این خواسته با توجه به پتانسیل موجود کشور، امری غیرقابل دسترس نیست، فقط مستلزم ایجاد روابط قوی تر با کشورهای خلیج فارس است که یا با دادن برخی باج های استراتژیک(مانند نام خلیج فارس یا حتی جزایر سه گانه) امکان پذیر است یا از طریق نزدیکی به اتحادیه عرب

در مجموع و با توجه به دلایل فوق، به نظر می آید راهکار ارائه شده از طرف دکتر زیبا کلام به دور از امواج احساساتی ناسیونالیستی و "کورش کبیر مآبی" ما ایرانیان، یکی از عملی ترین نظریه های برون رفت از بن بست فعلی کشور چه در سیاست خارجی و چه در اقتصاد داخل باشد

سه مینیمال مبتذل*


یک- انرژی
هر وقت از فرط خستگی شیره جونش در می رفت، دلش می خواست شارژر موبایل رو بزنه به برق، سر سوکت رو بکنه تو کونش تا یه خورده شارژ شه

دو-من به قانون احترام می گذارم
آقای مهندس برای شناخت بیشتر جامعه قانونمدار مدنی، هر روز تو راه برگشت به خونه تو جای پارک ممنوع، دوبله پارک می کرد تا روزنامه روشنفکری "شرق" بخره

سه- مبارزه منفی
در آخرین همایش جنبش یکپارچه ملی-چپی-سکولار-نیمه مذهبی-نصفه پادشاهی آپوزسیون ایران، بر اساس پیشنهاد ولیعهد شاه فقید و تحت رهبری گنجی بزرگ، به منظور مخالفت با گفته های رئیس جمهور فعلی کشور در نیویورک، طی فراخوانی از جوانان پاک و مبارز میهن خواسته شد طی یک اقدام انقلابی به مبارزه منفی با حکومت پرداخته و منبعد کون همدیگر بگذارند تا مشت محکمی بر انکار همجنسبازی از طرف سران مملکت باشد

پ. ن.: من کلا جدا از پولپرستی و مالدوستیم، عاشق لغاتی هستم که مال داره: شمال، حمال، خایمال، چسمال، آنرمال، امارات مال، اماله، جاده مالهلند والخ. از این مینی مال که دیگه خیلی خوشم میاد

آخر هفته


یک- علی مرد محبوب منه، خوش خوراک و ددری. آلکس و مرلی فوق العاده هستن، زوج بسیار دوست داشتی. با وجود سن بالا سرشار از انرژی. برنامه ام اینه که سی سال بعد خودم هم اینجوری باشم. مارتل یار ساکت و هم تیمی همیشگی من. جای ایانکو خیلی خالیه. موجود بامزه ایه، یه دوست دختر انگلیسی داشت که باعث می شد به جای ایانکو تو رختخوابش غبطه بخورم. به خصوص یه دفعه که شب کمپ کرده بودیم، صبحونه، بیکن خوشمزه انگلیسی این خانوم ساکسون رو چشیدم شعله این حسد سر به فلک کشید. دو-سه ماه پیش که این بشر از دوست دختر جدید ایرانیش تعریف می کرد که چه جوری ودکا رو سک می ره بالا، حدس زدم بنا به ذات تخمی دختر ایروونیا که مال و سینما و رستوران رو به کمپ ترجیح میدن، حالا حالا ها ایانکو رو نخواهم دید. حدسم درست بود

دو- شب، آب خنک دریا، نسیم ساحل، ستاره های آسمون، کباب کوبیده های تو معده، زمزمه "کی اشکاتو پاک می کنه" ابی، فقط یه بودوایزر تگری می تونه از آب بکشتت بیرون