۱۳۸۶ مرداد ۹, سه‌شنبه

چس ناله











۱۳۸۶ تیر ۳۱, یکشنبه

ژنرال اول بشی آخر بشی دوست دارم

چندین سال بود که تیم ملی برام اون جذابیتاشو از دست داده بود. منی که همه بازی های تهران استقلال رو می رفتم استادیوم، تا حالا یه بار هم برای تیم ملی نرفتم. این مشکل از زمانی شروع شد که مایلی کهن مربی بود و به جز علی منصوریان هیچ استقلالی رو دعوت نکرد. بعد ازون ازین فوتبال مافیایی و بی هویت زده شدم و به جز مدتی که پورحیدری مربی بود، حتی بازی های تیم ملی رو هم نمی دیدم. زمانی که بلازویچ مربی بود، به خاطر علاقه ام به اصلاح طلب ها و شخص صفایی فراهانی دوست داشتم تیم نتیجه بگیره.زمان برانکو که اصلا بازی ها رو دنبال نمی کردم و همه حواسم به استقلال بود وبس، چه بسا اگه دوستام دعوتم نمی کردن با هم باشیم، بازی های جام جهانی رو هم نمی دیدم که ای کاش هم نمی دیدم. وقتی ملت از مربی کم سواد و کلاش تیم تعریف می کردن و به برترین فوتبالیست مملکت فحش می دادن، واقعا زجر کشیدم
ژنرال رو از سال افتخار آبیا، شصت و هشت یادمه. روزایی که هنوز اردشیر قلعه نویی ریزه میزه، امیر قلعه نوعی نشده بود. روزایی که دعا می کردیم تا هافبکمون آسیب نبینه تا با یه پاس تودر و کورس چنگیز، یه دونه ازون گلای اس اسی ببینیم. روزگار چرخید تا رسید به زمانی که در جواب بچه های روبرو جایگاه که داد می زدن "امیر قلعه نوعیه" پا می شدم بلندتر داد میزدم "سرور هر چی لنگیه". حالا ژنرال مربی تیم ملی شد و منم بعد از مدتها با تیم آشتی کردم، براش هورا کشیدم و حرصشو خوردم.ولی
میگن امیر لمپنه: ما ایرانیا اکثرمون یه رگ لمپنی داریم، دروغ می گم؟ کدوممون دلمون قیلی ویلی نمیره جلو دوست دخترمون با ملت یقه گیری کنیم یا فحش خواهر مادر بدیم؟ ضمن اینکه فوتبالیستای ما عمدتا از قشر بسیار پایین جامعه هستن و فقر فرهنگی شدیدی دارن که قلعه نوعی هم ازین قاعده مستثنی نیست. ولی اگه یه مقدار تو فوتبالمون دقیق شیم متوجه می شیم اگه بهترین مربی دنیا رو هم بیارن ایران، با وجود یک تعداد آدم سرکش و ادعا هیچ کاری از پیش نمی ره و شاید جمع کردن تیم از عهده کسی از جنس خودشون بر بیاد
میگن امیر بی سواده: در حال حاضر هم من تفاوت چندانی تو نحوه بازی تیم ملی نسبت به قبل نمی بینم. یعنی کما فی السابق داریم رو حرکات اتفاقی گل می زنیم نه حرکت تیمی، این باختمون به کره هم که فقط و فقط بدشانسی بود. پس حتما همه مربیای قبلی هم بی سواد بودن.ضمن اینکه متاسفانه به دلیل شرایط جهانی، هیچ تیم خوبی حاضر نشد با ما بازی تدارکاتی برگزار کنه. همچنین متاسفانه در حال حاضر با رفتن دایی، تیم کاپیتان مقتدر و خوبی نداره که تیم رو تو زمین و خارج زمین جمع و جور کنه
می گن امیر مافیاییه: فوتبال ایران صد در صد مافیاییه و خود امیر یکی از قربانیان بزرگ مافیاست، هافبکی که اگر ظلم پروین در حقش نبود، می تونست بهترین هافبک تیم ملی باشه(این نکته رو حتی آری هان هم حدود ده سال پیش گفته بود). اگه بخوایم راهی رو که قلعه نوعی رفته تا به اینجا برسه بدونیم،باید نگاهی به کتاب "نازی آبادی ها" ی محمد قوچانی بندازیم، شناخت خوبی ازین لایه از اجتماع می ده. تو اینکه قلعه نوعی در کنار تلاش های بسیارش،با قالتاق بازی به اینجا رسیده شکی نیست ولی اینکارو هممون تو این مملکت داریم می کنیم(حتی یه خارجی مثل برانکو هم اینکارو با یک ژست باکلاسترش انجام می ده)ولی همه ذکاوت و پشتکار امیر رو نداشتن تا به اینجا برسن.ضمن اینکه فراموش نکنید قلعه نوعی آدم فوق العاده باهوشیه و فهم بسیار بالایی از فوتبال داره، به جرات می تونم بگم تو این چند سالی که فوتبال ایران رو دنبال کردم پنج تا بازیکن باهوش دیدم: امیر و زرینچه و نامجو مطلق و داریوش یزدانی و نوید کیا که امیر تو همشون سر بوده
می گن امیر در حد تیم ملی نیست:می دونید مشکل ما ایرانیا چیه؟ هممون هم خایمالیم هم تنگنظر. بعد وقتی می بینیم یه خایمال مثل خودمون به جایی رسیده که ما بهش نرسیدیم، از حسادت طرف رو خراب می کنیم، غافل از اینکه کسی مثل قلعه نوعی بر خلاف من و تو از مغزش خیلی خوب استفاده می کنه
در هر حال به نظر میاد ملت همیشه ناراضی ما دنبال یک سوژه مخالفت می گردن، و حالا که دیگه دایی هم تو تیم ملی نیست، گیر دادن به قلعه نوعی. متاسفانه مردم ما همونطور که همیشه چشم بسته حرکت و طوطی وار حرف می زنن بدون لحظه ای تامل و تفکر و خدا بدور تعقل، پشت سر یه مشت "خود روشنفکر بین" خوش پز ولی توخالی مثل فردوسی پور و روزنامه نویسای خاله زنک روزنامه های روشنفکری اعم از شرق و اعتماد ملی، چاک دهن رو وا می کنن و شروع می کنن لیچار دادن به مربی.می دونید آخه، الان فحش دادن به قلعه نوعی ، به خصوص دادن لقب لمپن، مد جدید روشنفکریه. یه ابله چند روز پیش تو سایتش رابطه بین قلعه نوعی و برانکو رو قیاس کرده بود با احمدی نژاد و خاتمی .تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل

۱۳۸۶ تیر ۲۹, جمعه

نوستالوژی قورباغه سبز

تلویزیون ایران رو ندارم، برای دیدن قسمت دوم اعترافات اسفندیاری –تاجبخش-جهانبگلو باید تا جمعه صبح صبر می کردم تا از اینترنت دانلودش کنم
تو کثافتکاری های آمریکا شکی نیست.صادارت زورکی دموکراسی با زور به عراق و افغانستان، مخملی بلوک شرق و ..... که همش تو نئوکلونیالیسم نفرت برانگیز آمریکایی خلاصه می شه. این همون پیش بینی لنین تو امپریالیسم بود که این ابر امپرالیست دنیا یه روزی اونقد گنده می شه که دیگه بازارهای داخلی خودش و متحداش جوابشو نمی ده و می ره سراغ بازارای جدید، حالا با روش های مسالمت آمیز نشد با زور
نمی دونم چه الزامی داشت جمهوری اسلامی بخواد این مساله رو با یه شوی بی سر و ته نشون بده. چه اشکالی داشت که بجای میکس فیلم مستند انقلاب مخملی قرقیزستان با اعترافات سه انسان بالغ، خود فیلم رو نشون می دادن. ازین سه نفر جهانبگلو رو می شناسم و با دو کتاب "مدرن ها" و "نقد عقل مدرن" واقعا حال کرده بودم، منو یاد روزایی انداخت که هایدیگر بازی بابک احمدی شک انداخت تو عقایدم و پوپرش منو کشوند پای جلسات جهانبگلو و فرهادپور.... روزایی که دانشکده فنی رو دودر می کردم به هوای جلسات بابک احمدی تو علوم سیاسی
ما ایرانیا به خودی خود از آمریکا بدمون میاد اگرچه هممون آرزمونه که توش زندگی کنیم. یکیش خودم،تا حالا سه بار برای ویزای دانشجویی اقدام کردم و هر سه بار رد شدم. کنسول می گه تو آدم زرنگی به نظر میای، می ری آمریکا می مونی. از یه طرف خوشحالم که پخمه به نظر نمیام تا ویزا بهم بدن واز طرف دیگه ناراحت که موقعیت گرفتن دکترا و از همه مهمتر موضوع تحقیقی بورسم از دست می ره. دفعه سوم به کنسول گفتم اگرچه دلم می خواد یه تجربه چهار ساله زندگی تو آمریکا رو داشته باشم ولی مطمئن باش اگه آمریکا بخواد به ایران حمله کنه، اولین کسیم که اسلحه دستم می گیرم جلوش وامیستم
خب صبح جمعه شد و اعترافات رو دیدم ولی دلم می خواد برگردم به اونروزا که صبح جمعه از خواب پا می شدم تلویزیون روشن می کردم، قورباغه سبز بهم سلام می داد. یادمه یه روز تو تلویزیون گفتن مجری سبیلوی دوست داشتنی برنامه(اگه اشتباه نکنم اسمش علیرضا توپچی بود که شبیه علیرضا امیرقاسمی بود و شاید به همین دلیله که من این دومی رو دوست دارم) تصادف کرده و مرده. بعد ازون دیگه قورباغه سبز نشون ندادن. اون روزا به خودم قول دادم بزرگ که شدم سیبیل بذارم، خودم دوباره برنامه رو اجرا کنم.نمی دونم هنوز بزرگ نشدم یا

۱۳۸۶ تیر ۱۹, سه‌شنبه

نقد ناتمام گنجی بر شریعتی

برای من همیشه جالب بود که تو اندیشه های شریعتی چه پارادوکس هایی وجود داشت که طرفدارای سرسختش کمتر از یک سال بعد از انقلاب روی همدیگه اسلحه کشیدن
تئورسین ولایت فقیه، مخالف دموکراسی، اسطوره ساز و خیلی چیزای دیگه حرفایی هستن که حول شریعتی می چرخن. ولی اونقدر این بچه های ملی-مذهبی(این اصطلاح رو به جای روشنفکر دینی به کار می برم) هاله تقدس دور شخصیتش ایجاد کرده بودن که کسی جرات نقد کردن بت شون رو نداشت. تو جذابیت های شخصیتی دکتر و کاریزمای انقلابیش شک ندارم ولی نمی دونم چه جوری بچه هایی که به مفاهیمی مثل دموکراسی و سکولاریزم اعتقاد داشتن، متعصبانه از شریعتی دفاع می کردن
ولی در دو سال گذشته اتفاقات جالبی افتاد، اول از همه دکتر زیبا کلام کتاب «نظری بر اندیشه سیاسی دکتر علی شریعتی از دموکراسی تا مردمسالاری دینی» رو که قبلا به صورت مقاله بود در قالب یک کتاب منتشر کرد و نقد بسیار صریحی بر عقاید شریعتی در خصوص حکومت دموکراتیک دینی به ویژه نظریه موهومی حکومت دینی منهای روحانیت ارائه کرد و بالاخره بت شکسته شد
جالب تر از این کتاب، مباحث مطرح شده در سالگرد ایشون در حسینیه ارشاد بود.جرقه وقتی زده شد که خانواده شریعتی با نادیده گرفتن آثار مکتوب شریعتی، و در ملامت دکتر زیبا کلام، دم از دموکراسی خواه بودن شریعتی زدن
و اما از دو مساله بالا جالب تر اینه که آقای گنجی، اینبار با جسارتی مثال زدنی دست به نقد شریعتی (و در واقع عقاید مربوط به سال هایی از زندگی خودش)زده
اگرچه شاید با مطرح کردن هرمنوتیک قصد فنی تر کردن تحلیلش رو داره، ولی جمله معروف طرفدارای دکتر شریعتی رو از یاد برده که همشون همیشه با آویزه به "شریعتی فرزند زمان خویشتن بود" دست ردی بر همه نقدهای وارده بر دکتر می زنن و جایی برای استفاده از هرمنوتیک نمی ذارن
توی متن اونقدر تاکید زیادی بر گرایش های چپ شریعتی صورت گرفته که اصلا فراموش می کنیم که دکتر مذهبی هم بوده. با خوندن متن به نظر میاد آقای گنجی بیشتر مایل بوده با مواضع لیبرالیش، با پیش کشیدن بحث چالش های پوپر و هایک با مارکس، در مضرات و خطرات مارکسیسم داد سخن بده
نکته جا افتاده از بررسی آثار شریعتی، وارد نشدن به مقوله (به قول مجتهد شبستری) هرمنوتیک اسلامیه که ابعادش بسیار پر رنگتر از وجوه دیگر آثار ایشونه. به جرات می شه گفت محبوبیت عمده شریعتی ناشی از اسطوره زایی های در ادامه نظریه بازگشت به خویشتنشه که تو این موضوع قطعا راه مخالف لنین رو در پیش گرفته. ممکنه خیلی از طرفداراش اسلام شناسی یا جهان‌بینی و ایدئولوژی رو نخونده باشن ولی حسین وارث آدم و فاطمه فاطمه است خیلی هارو تحت تاثیر دکتر قرار داد
در هر صورت امیدوارم آقای گنجی با جسارت بیشتر(شایدم کنار گذاشتن رودربایستی با خودش) یک روز این مقاله رو با نقدی بر جنبه های مذهبی-شیعی شریعتی کاملش کنه

۱۳۸۶ تیر ۱۷, یکشنبه

حادثه ای به نام هژده تیر

امروز بعد از هشت سال دوباره صحبتای آقای خامنه ای بعد از حادثه کوی دانشگاه رو دیدم. اونروزا داغ بودم، احساساتی همه او حرفا برام بوی دروغ می داد.اون روزا نمی فهمیدم ممکنه ایشون هم از کارای طرفدارای افراطیش که به اسم ایشون مشکلات روحیشون رو سر ما خالی می کردن، به ستوه اومده باشه. تحت تاثیر شانتاژ جریانات احساسی دانشجویی مشتامو گره می کردم داد می زدم انصار جنایت می کند رهبر حمایت می کند. به خیال خودم داشتم به خاتمی کمک می کردم . اون روزا دغدغه ام رسیدن به آزادی بود


گذشت و گذشت تا رسیدم به شلوغی های خرداد هشتاد و دو، ولی اینبار معنی اصلاحات رو بهتر می فهمیدم. جلوی بچه های سال پایینی که برام تداعیگر خود چهار سال پیشم بودن رو می گرفتم، از بیهودگی خشم و خشونت می گفتم. با دغدغه هایی از جنس اصلاح طلبی

تابستون هشتاد و چهار من دموکراسی خواه، با رای هفده ملیونی احمدی نژاد شروع شد. وقتش بود که به اهدافم شک کنم. همه چیز رو مرور کردم، دیدم گره کار تو یه جای خیلی واضحه. درست جلوی چشمامون. ولی خوب متاسفانه ازونجایی که اکثر روشنفکرای ما اصولا اطرافشون رو یا از پشت عینکای نمره بالا که کلاسشونو می بره بالا می بینن یا از پشت دود پیپ هاشون و یا از وسط لنگ خانوما، هیچ وقت متوجه این چیز واضح که خود مردم هستن نمی شن


طبقه روشنفکر جامعه ایران عادت داره از فرهنگ و تمدن باستانیمون حرف بزنه، از کورش و داریوش و خشایار، وسطشم یه فحش به عربا بده. (من نمی دونم اینایی که به عربا فحش می دن چه جوری می تونن قسم بخورن که خودشون حاصل سیخ زدن یه عرب به اجداد ماده شون نیستن). از شعرا، عرفا و دانشمندامون می گه، اون وقت بلد نیست حتی یه شعر از حافظ رو که معتبرترین شاعرمونه بدون غلط بخونه. از دموکراسی دم می زنه ولی هنوز فرق لیبرال-دموکراسی از سوسیال-دموکراسی رو نمی دونه. به مردممون میگه ملت شریف و نجیب در صورتی که دروغ، ریا و خیانت تومون موج می زنه


آقای روشنفکر، این مردمی که شما واسه خودتون ساختید یه چیز موهومیه. واقعیت اینه که مردم ما دغدغه اصلیشون دموکراسی نیست، بخش عمده شون دغدغه مذهب رو دارن، دغدغه اقتصاد رو دارن. جریان روشنفکری ما باید ادبیاتش رو درست کنه و هی بلندگو دستش نگیره داد بزنه ملت ایران ملت ایران. از این پارانویا باید در بیایم که فکر می کنیم ملت ایران همینجوری منتظر نشستن تا آقایون اونور آب بیان نجاتشون بده

ملت ایران رهبر داره، مردی فرزانه که شخصا به دانشش افتخار می کنم واز ساده زیستی و اقتدارش لذت می برم. باید پذیرفت برای اداره این مردم با این خصوصیات، یکی از بهترین گزینه ها در حال اجراست.مردی در راس قرار داره که نا به حال با شایستگی کشور رو از همه بحران ها عبور داده.حتی اگر به ریاست مجلس، ریاست قوه قضاییه، مجمع تشخیص و شورای عالی امنیت نگاه کنی مردان بزرگی رو می بینی. امروز فقط نسبت به دولت می شه بی تفاوت بود، اونم نه به دلیل بی لیاقتیش بلکه چون رئییس جمهور دقیقا در اندازه و قامت مردمه، نه بیشتر و نه کمتر. شاید اگر شایستگی بیش از اندازه خاتمی عزیز و متخلق در این اجتماع بی اخلاق ما رو بد عادت نکرده بود، نسبت به احمدی نژاد هم می شد بهتر نگاه کرد


مسلما من هم دوست ندارم تو کشورم زندانی سیاسی باشه، دختراش زیر حجاب ناخواسته پیچیده شن،روزنامه هاش توقیف شن و خیلی چیزای دیگه، ولی با توجه به شرایط موجود، به نظام جمهوری اسلامی و رهبرش اعتقاد دارم. وقتی هم که به عقب نگاه می کنم، می بینم برخورد دانشجو با نظام نبود، برخورد دو گروه افراطی بود، دو گروهی که هردوشون بعد از هشت سال آنچنان استحاله شدن که سرود اصلیشون هم به قبضه دیگری درآمد. گروه اول افتادن تو دامن آمریکا، گروه دوم شدن اهل سیاست و قلم و سینما


از این رو بود که هژده تیر نه نهضت بود نه جنبش که فقط و فقط حادثه بود

۱۳۸۶ تیر ۱۶, شنبه

اینجا زندگیست


این عکس واقعا محشره : برخورد مامور حجاب با دو تا دختر، تو احتمالا یکی از خیابونایی که از کفشای تو ویترین به نظر نمیاد بالا شهر باشه

درست لحظه هراس انگیز برخورد، یه دختر مشغول راست و ریس کردن و دیگری با دیدن دوربین زیبایی تکرار نشدنی رو خلق کرده

این دختر داره با این حرکتش به من و تو احمق که داریم همه چیز رو به سیاست ربط می دیم میگه حتی زیر این روسری و حجاب هم می شه زندگی کرد، عاشق بود و لبخند زد. براش آرزوی بهترین بوسه ها و گرم ترین آغوش ها رو دارم

۱۳۸۶ تیر ۱۴, پنجشنبه

دنیا دیگه مثل تو نداره

پویا یه شعر ازقاآنی تو وبلاگش گذاشته بود که ذهن مریض من بلافاصله یه کامنت فی البداهه واسش ساخت
پيرکی لال سحرگاه به طفل الکن،/ می شنيدم که بدين نوع همی راند سخن:
" کای زِ زُلفت صُ صُ صبحم شا شام تاريک!/ وی ز چهرت شاشاشامم صُ صُ صبح روشن!
تَ تَ ترياکيم و بی شَ شَ شهد ل لبت،/ صَ صَ صبر و تاتاتابم رَرَرَفت از تَ تَ تن. "
طفل گفتا: " مَ مَ من را، تُ تو تقليد مکن. / گُ گُ گم شو ز برم. ای کَ کَ کمتر زِ زِ زن!
م م می خواهی مُ مشتی به کَ کلّت بزنم؟/ که بيفتد مَ مَ مغزت به ميان دَدهن. "
پير گفتا که: " وَوَولله که مَ معلوست اين،/ کِ که زادم من بيچاره ز مادر الکن.
هَ هَ هفتاد و هَ هشتاد و سه سال است فزون،/ گُ گُ گنگ و لالالالم به خَ خلاق زمن. "
طفل گفتا: " خُ خدا را صَ صَ صد بار شُ شکر، / که برستم به جهان از مَ ملال و مَ محن.
مَ مَ من هم گُ گُ گنگم مِ مِ مثل تُ تُ تو؛/ تُ تُ تو هم گُ گُ گنگی مِ مِ مثل مَ مَ من. "
بهرنگ: ادامه حکایت:اینچنین شد که پیر دل طفل به دست آورد و بر آن شد که کام دل خویش برآرد. اما چنان فعل سپوختن را صرف کرد که ناگاه طفل زبان گشوده فریاد برآورد: د د د د د د د د د نیا دیگه مثه تو نداره!

۱۳۸۶ تیر ۱۰, یکشنبه

احمدی نژاد و واقعیت

محدودیت های ایجاد شده برای بنزین یکی از بهترین کارهای دولت نهمه. کاری که باید خیلی زودتر از اینا انجام می شد و تصور انجامش توسط دولت شعاری فعلی دشوار بود. ولی انجام شد و نشون داد که رئیس جمهور داره با واقعیت ها کنار میاد
دو سال پیش سر انتخابات مهمترین دلیل من برای مجاب کردن بقیه در مورد رای ندادن به احمدی نژاد این بود که ایشون بعد از چند سال قرار گرفتن در راس به اصطلاح گرد می شه و گوشه های تیزش گرفته می شه، نهایتا می شه یکی مثل کرباسچی. حالا که قراره همچین اتفاقی بیفته، چرا به اوریجینالش رای ندیم و خودمونو بیخودی نندازیم تو پروسه سعی و خطا که فقط وقت مملکت تلف می شه
پیش بینیم داره درست از آب در میاد. همونجور که خاتمی نازنین بعد از 2 سال اول ریاست جمهوریش فهمید این ملت بیلمز تر از جامعه مدنی هستند و درد اصلیشون اقتصاده ، تمرکز اصلیشو گذاشت رو این مقوله و همت به کاری کرد کارستان، آقای احمدی نژاد هم فهمیده با کسخل بازی* نمی شه مملکت رو اداره کرد. فرق خاتمی این بود که به دلیلی ذهن بازش، ابزار خوبی که همون مدیرای دوره رفسنجانی بودن(مردانی که در اثر سعی و خطاهای از اول انقلاب تبدیل به بهترین مدیران مرز و بوم شده بودن) رو نگه داشته بود، ولی مشکل رئیس جمهور فعلی کمبود مردان اجراییه. به هر حال امیدوارم تو این 2 سال باقی مونده راه صحیح تری رو پیش بگیره

پ.ن. :جدای بحث ریشه پوپولیسم در ادبیات چپ، وقتی به پیشرفت و سازندگی سالهای اخیر شیلی نگاه می کنم نمی تونم چاوز و احمدی نژاد رو با یک واژه "پوپولیسم" یکی بدونم و از اون جایی که تطابق رفتار حکومت ایران با مدل های تعریف شده کار غیر ممکنه، ترجیح می دم از اصطلاح وطنی، ملموس و دقیق کسخل بازی استفاده کنم تا مفهوم عینی رو برسونم