۱۳۸۶ تیر ۸, جمعه

چرا با صیغه مخالف نیستم

نمی خوام از مزایای صیغه در ارضای غرایز جنسی و این تیپ توجیهات مذهبی صیغه دفاع کنم، که به جای خودشون وصرفا در حیطه بچه مذهبی ها قبولشون دارم
همسایم دخترکی از آسیای میانه بود. شبی ناخواسته به مکالمش با تلفن گوش دادم، بحثی بود بر سر یک قرارداد. ظاهرا صاحبکار مدعی بود که دخترک مفاد قرارداد را نقض کرده. موضوع این قرارداد چیزی نبود جز فاحشگی رسمی و علت نقض آن مشاهده دختر با مرد دیگری به غیر از صاحبکارش بود
از این تیپ قراردادها در دبی فراوونه. طرف اصلی مردانی از اروپا (به خصوص اروپای شرقی) هستند: مرد به مدت 6 ماه با تامین هزینه و حقوق زن، به شرط تمکین کامل و انحصاری شدن زن، جای خوب و مطمئن برای آلتش پیدا می کنه. تو دبی کسی به این قراردادها اعتراض نمی کنه و اونارو ضد حقوق بشر نمی دونه، ولی تو ایران همه دادشون درومده که صیغه چه صیغه ایه
واقعیت اینه که محدودیتای اجتماعی ایران در کنار عوامل ژنتیکی دست به دست هم داده تا ما مردای ایرانی، زنا رو صرفا به چشم چهار برجستگی و دو فرو رفتگی متحرک نگاه کنیم. این مساله مجرد و متاهل هم سرش نمیشه، چه بسا مردای متاهل دست بقیه رو از پشت بستن. این طرز فکر و مشکلاتی مثل کمبود مکان، آموزش....باعث شده عمل جنسی توام با استرس، ریسک بالا و ... همراه شه و نهایتا به یه فاجعه تبدیل شه.تو نازیبا بودن این طرز فکر شکی نیست. ولی بهتر نیست با ضابطه مند و تعهدآور کردنش، ازین فاجعه بودن درش آورد
حالا که مردای متاهل ایرانی تو هر فرصتی کار خودشون رو می کنن، زنای مظلومشونم با اینکه می فهمن دم نمی زنن، چرا نباید روابط نامشروع رو شناسنامه دار نکرد تا ریسک بیماریها کمتر شه
حالا که مجردا افتخارشون کشیدن لقب "بکن دررو" پشت سرشونه، چرا نباید یه جا یقشونو گرفت و متعهدشون کرد. تا شاید جدی تر به این مقوله نگاه کنن

۱۳۸۶ خرداد ۳۱, پنجشنبه

کشش غیر جنسی

عکس زیبا وجالبیه، تلاش دختر برای بالارفتن علیرغم اینکه لباسش کارش رو مشکل می کنه، پسر مومن با پیشونی بند قرمزش و چفیه ایی که جای دستش به هم نوعش کمک می کنه. یه تصویر عینی از مذهب: تعامل خشونت(لباس نظامی) و عطوفت
ازین صحنه ها کم ندیدم، بعضی وقتا که می رفتم پیش شهدای گمنام کلکچال، می دیدمشون و خوشحالم می کرد. در هر حال امیدوارم بسیجی های معتقد رو همیشه در حال بالا رفتن از کوه ببینم، نه جلوی سفارتا با چوب چماق
البته حرفای بالا باعث نمی شه ذهن مریض من جنبه های اروتیک قضیه رو نبینه.به خصوص وقتی به اولین کشش بین یه دختر و پسربرسه که از جنس کشش های جنسی نیست
همیشه به نظرم منحنی سکس(لذت-زمان) یه جورایی شبیه منحنی تنش-کرنش مصالح بوده. زنا فولادن با الاستیسیته بالا در کشش و فشار، ولی مردا بتن هستن که گسیختگی کششی شون یکباره اس. حالا وقتی به هم می رسن از منحنی بتن آرمه تبعیت می کنن. اینجا دیگه هنر خودته که با بازی با درصد فولاد وطرح اختلاط و....به مشخصات فنی دلخواهت برسی
از منحنی تنش-کرنش پارچه خبر ندارم تا بدونم رابطه این دوتا کی به گسیختگی می رسه

۱۳۸۶ خرداد ۲۲, سه‌شنبه

اندوه

باور نبودن پیرمرد در آخرین اتاق راهروی جنوبی دانشکده فنی راحت نیست
آخرین بار تو جلسه ای تو شرکت آب نیرو باهاش بودم. ناظر عالی پروژه بود، درست زمانی که به اجبار از دانشگاه تهران بازنشسته کرده بودنش
سر ناهار بهم گفت حقا بچه فنی هستی، کارا تو خیلی خوب انجام دادی ولی یه مشکلی داری: همش تو جلسات منو استاد صدا می کنی، ممکنه برا کارفرما شبه بوجود بیاد که می خوای خایمالی کنی تا کاراتو زیر سیبیلی در کنم
نمی دونم چرا اون لحظه نتونستم بهش بگم وسط همه ناظرای دیگه که همشون اساتید معروف دانشگاه های دیگه ان، فقط تو استاد منی. تویی که هنوز زمزمه افروختن شمعی در تاریکی ات در گوشم زنگ می زند
اندوه از رفتن دکتر قالیبافیان، مردی که ایران را دوست داشت ، با تمام مردمش

۱۳۸۶ خرداد ۲۰, یکشنبه

دختر زمردی-دختر بولگاکفی

یک-یه سفر آنکارا-خیلی اتفاقی دیدمش دوست خانم پویا. یه دختر زمردی بود بدون شک. تا حالا دخترای عقیقی یا فیروزه ای دیده بودم
ولی اینو نه. از پشت عینک آفتابیش با چشمای زمردی. قیافش یه جورایی یه امضای معماری بود. می خواستم ازش بپرسم معماری ولی نمی دونم چرا نپرسیدم. فرداش خودش بهم گفت. متاسفانه فرهنگ مزخرف ایرانی که تا طرف یه دختر بری همه فکر می کنن نظر داری(البته عین حقیقت هم هست) نذاشت درست حسابی بهش نزدیک شم. شبش که رفتیم خونشون مهمونی، با اینکه از گربه بدم میاد، وقتی گربه شو بغل کرده بود قابل ستایش بود. انگار ساخته شده بود برای بغل کردن یه گربه سفید با جذبه
دو-آنتالیا با اولگای شیفته مرشد و مارگاریتا. اولین اولگای واقعی بعد از سالها عشق دوران کودکی به اولگا پروفیسکایای اگه اشتباه نکنم الکسی تولستوی.یه اقتصاد دان روس با مغز تحلیل گر قوی و با یکی از ملیح ترین لبخندهای عمرم. بحث های لذت بخش زیر آفتاب درباره کوندرا و ناباکوف. البته من بیشتر سعی کردم شیطان بولگاکف باشم. بر خلاف چیزی که فکر می کردم پسرای روس همشون مثل راسکولنیکف نیستن، بعضیاشون مثل دوست پسر اولگا خیلی داغن