۱۳۸۶ آبان ۱۳, یکشنبه

پری کوچک روسپی

یک. سالها پیش داستانی نوشته بودم که از عشق میان پری کوچک غمگین فروغ با بوف کوری می گفت : بوف هر شب جان خویش را در بوسه ای بر لب پری خفته رنگ می بازاند تا سحرگاه جانی گیرد و نی لبکی آرام آرام بنوازد

دو. چندی پیش خبر منزجر کننده ای بود از تجاوز شش افغانی به دخترکی و پخش فیلمش. امروز به مطلبی خوردم که ادعا می کرد فیلم ساختگی بوده و دخترک رضایت داشته



زمانی گذشت که در حسرت دیدن پری کوچک غمگینی بودم،همو که در اقیانوسی مسکن دارد

امروز هرآنچه که می بینم، پریان کوچک غمگینی هستند که کس می دهند چراکه نه در اقیانوس نه در هیچ جای دیگر مسکنی ندارند

هیپکدام دلشان را در نی لبک چوبین نمی نوازند، نی لبکشان از جنس گوشت آلت هرزه مردان است و نواختنشان را ساک زدن می نامند

شب نه با بوسه ای، بلکه با سپردن مقعد به لاشه نران جان می دهند

و سحرگاه برمی خیزند اما نه به بوسه ای، که به برخورد کاغذ های سبز رنگ با گونه هایشان

اینگونه است که این زمان حسرت بوف کور را می کشم که چشمی ندارد تا ببیند این پریان کوچک روسپی را