۱۳۸۶ مهر ۱۹, پنجشنبه

ما ناهمگونان

دیدن کلیپ بالا برام کافی بود تا من رو با خودش ببره به دوران آلفاویل، کیم وایلد، الیویا، مدرن تاکینگ های تو نوار کاست های سیاه با طعم گشت کمیته ثارالله

تنها طوفان کودکان ناهمگون می زاید، شاملو

از نسلی هستم برآمده از پدر مادر هایی با خیالی آسوده از رهایی از بند استبداد، دلداده به صاحبان انقلاب، سرخوش از وعده های آب و برق مجانی. زاییده شدم در حالیکه اصحاب حکومت سرکوب اندیشه ها آغازیده بودند و تنها سه ماه بعد هجمه ناجوانمردانه جهانیان با به صدا درآمدن ناقوس نکبتبار جنگ بر سرم باریدن گرفت. دوران کودکی پر بود از شهادت دایی، سرکوب پدر، افسردگی مادر، "مرگ بر بد حجاب گفتن" های بسیجی های موتور سوار چماقدار بر سر خواهران

دشوار بود که باید هراس بمب های دشمن در زیر راه پله های پناهگاه را تحمل کنم یا هراس ایست بازرسی بسیج. باید ترکش های موشک صدام بر پیکر شهرم را جمع کنم یا نوار کاست های خرد شده زیر لگد سربازان هم میهن
این طوفان سزاوارمان نبود، به گناهانی ناکرده اینچنین مجازاتی؟ ازین رو سالها سخنم را به طعنه با "به نام ایزد دادار" آغاز می کردم، چرا که تنها چیزی که در او نمی دیدم، عدالت بود

ما همه بیماریم. هر تجاوز هر قتل هر سیاهی که در این سرزمین نفرین شده می بینم، آینه ایست در برابرم. درو شدۀ آن بذر نفرت است که حاکمان در دلم کاشته اند و با خون من اما به دست خودشان آب داده اند

اما مضحکه روزگار آن است که من بیمار درمان خویش به آن یافته ام که ببخشایم هر آنچه جفا بر من رفته و می رود، بی آنکه فراموش کنم. بیچاره من