۱۳۸۷ فروردین ۱, پنجشنبه

هشتاد و هفتی گه تر از هشتاد و شش




قائدتا برای من نوروز و مخلفاتش ، با رنگ و بویی از خرافات، نباید بیشتر از عوض شدن یک رقم در بین چهار رقم نشانگر سال ارزش داشته باشه. الانم که به دلیل عدم احساس متفاوت بودن روزهاش با روزهای دیگه، جذابیت زیادی نداره
هیچ وقت از تبریک عید خوشم نمیومد ولی همیشه هرجا می رفتم با صدای بلند داد می زدم عید شما مبارک. الانم به همه اس ام اس می دم. به جز خونه یکی از خاله هام که عاشق شیرینیای خونگیش بودم،همیشه منتظر بودم دید و بازدیدای فامیل زودتر تموم شه، درست مثل لحظه ای که سر کاسه توالت منتظری آخرین تیکه پی پیت رو از خودت جدا کنی و دینت رو به روده ات با تخلیه کاملش ادا کنی. لحظه با شکوهی ایه، یک خلسه کامل، آخی ریلکس شدم
هشتاد و هفت عجیبی داره واسه ایران شروع می شه، این انتخابات ترسناک بود، نشون می داد بستر آماده است برای فاشیزم(تو یه پست مفصل حرفشو می زنم).در هر صورت احمقانه است اگر آرزوی سال خوبی بکنم در حالی که به چشم فرو رفتن در لجن میهن را شاهدم