۱۳۸۶ اسفند ۲۰, دوشنبه

صندوق ها و رای ها

خب مثل همه انتخابات گذشته، رای می دم. تحریم تو این وضعیت اونقدر احمقانه است که حتی ارزششو نداره انگشتامو براش خسته کنم، پس از رایم می گم

ذاتا اصلاح طلبم. اگر اصلاحات را مشخصا به دو دیدگاه پوپری و فرانکفورتی تقسیم بندی کنیم، تم عقایدم معطوف به دسته دوم، متاثر از آرای هورکهایمر تا مارکوزه است

حوصله تشریح دیدگاه ها رو ندارم فقط اشاره ای به یک تفاوت مهم بینشون می کنم. بنا به خاصیت جزئی نگر اثباتگرایی پوپری، اصلاحات در دسته اول به چشم پدیده و نهایتا مقطعی دیده می شه، در حالیکه نگاه کلی نگر مکتب فرانکفورتیها با جایگزینی همکاری طبقاتی برای رسیدن به رفاه بهتر در عوض مبارزه طبقاتی تا رسیدن به حکومت پرولتاریا، اصلاحات رو بخشی از یک پروسه تاریخی می دونه

اصلاحات دوم در ایران با تعدیل دیدگاه جنبش های چپ(حتی حزب توده) ماحصل مرور این جنبش ها بر بازنگری اندیشه مارکس توسط اریک فروم شروع شد اما با اعدام چپ راه به جایی نیافت مگر در طیفی از روشنفکران که نهایتا مظلومانه شهید شدند به دست سعید امامی

زمانی که طیف خط امامی های به حاشیه رانده شده بعد از فوت رهبر، توسط حجاریان در مرکز تحقیقات استراتژیک با مفهوم اصلاحات آشنا شدند، به سبب ذات مذهب گریز چپ، دل به اصلاحات پوپری سپردند. مسلما لیبرالیزم ساگاری بیشتری با مذهب دارد و خردگرایی پوپری با تعاملی که با دیدگاه های ماوراء الطبیعه پسند هایدیگری دارد، مردان خدا ترس به اصطلاح تکنوکرات را بیشتر جذب می کند. آقای خاتمی جامعه باز پوپر رو می خونه و دم از جامعه مدنی می زنه، مفهومی که بعدها با یک تشر از جانب مخالفان، در اوج بد سلیقگی تبدیل به جامعه مدینه النبی می شه

گریزی می زنم به دیالکتیک معکوس آدورنو: فرم و محتوا نه به زعم هگل کامل جدا از هم و نه به زعم پست مدرن های هایدگر ماب، یکی هستند. حوصله توضیح چگونگی تفوق دومی بر اولی رو در صورت تفکیک کامل این دو ندارم، اما نگاه نسبی آدورنو که در حقیقت معتقد است بر زیر سوال رفتن وجود سوژه در صورت نبودن ابژه، مانع از اثبات این برتری است. بدین ترتیب با کلی نگری این دیدگاه، می شه اصلاحات رو یک ابژه به عنوان جزئی از یک پروسه کلی مثلا دموکراتیزاسیون دونست(البته من به دموکراسی در ایران اعتقاد ندارم بلکه به دموکراسی ایرانی می اندیشم: همونطور که ما ایرانی ها اسلام رو ایرانیزه کردیم، مطمئنا سر مفاهیمی چون دموکراسی هم یه همچین بلاهایی میاریم تا قابل هضمش کنیم). این پروسه رو خیلی خلاصه می شه انقلاب مشروطه، انقلاب اجتماعی پنجاه و هفت، ولایت فقیه، ولایت مطلقه فقیه و اصلاحات تعریف کرد

جدا دونستن سوژه از ابژه در نگاه هگلی پوپر در اثباتگراییش نهایتا سوژه را برتر از ابژه دونسته و هر جزء از پروسه رو جداگانه تحلیل می کنه. با فاکتور گرفتن از مشروطه و پنجاه و هفت، ولایت فقیه به مفهوم حکومت مطلق مذهب بر مردم با نفی یکسره عقل انسان در برابر دستورات ماورائی، خواسته تاریخی مردمان این سرزمین بود. مرحله بعد ولایت مطلقه فقیه بود که در نگاه جزئی نگر، فاجعه ای با عمق دیکتاتوری محسوب می شد در حالیکه پروسه نگری نشان می داد گامی است به جلو، چرا که این مبحث حاکی از برتری عقل حتی یک نفر(رهبر) نسبت به احکام دین و ماوراست. پس عقل در حکومت جا باز می کند و مفاهیمی چون تشخیص مصلحت نظام پیش میاید که به نوعی پدربزرگ مفهوم اصلاحات در ایران است

مسلما گام بعد اصلاحات است. پس گروهی از دست دومی های حکومت، به رهبری خاتمی این بحث را باز می کنند در سطح دولت و جامعه. اما بعد از شش سال همه راه ها به بن بست می خورد و مردم و اصلاح طلبان شکست را می پذیرند. اما چه شکستی؟ اصلاح طلبان پوپرمسلک خود رو به عنوان عاملان اصلاحات ، در قالب سوژه ای برتر نسبت به ابژه اصلاحات می دونن، هم ازین رو شکست خودشون رو شکست اصلاحات می دونن. اما پروسه نگری چیز دیگری می گه: هدف اصلی اصلاحات حکومتی است، اتفاقی که در ایران افتاده، اصلاحات از سطح دست دو و دولتیش به سطح اول و حکومتی انتقال یافته. طیف فکری قالیباف و لاریجانی مصداق بارز این اتفاقند

به اعتقاد من الان زمانیست که باید به اصولگرایان مدرن رای داد. اصلاح طلب ها اشتباه استراتژیکی عجیبی می کنن که در انتخابات شرکت می کنن(منظورم طیف کروبیه)، الان باید خودشون رو بچسبونن به قالیباف، کاری که عقلای قوم مثل بهزاد نبوی زمزمه هاشو می کنن

در هر صورت رای من تلفیقیه از این اصولگراها و اصلاح طلبایی که سرشون به تنشون بیارزه