۱۳۸۶ خرداد ۲۲, سه‌شنبه

اندوه

باور نبودن پیرمرد در آخرین اتاق راهروی جنوبی دانشکده فنی راحت نیست
آخرین بار تو جلسه ای تو شرکت آب نیرو باهاش بودم. ناظر عالی پروژه بود، درست زمانی که به اجبار از دانشگاه تهران بازنشسته کرده بودنش
سر ناهار بهم گفت حقا بچه فنی هستی، کارا تو خیلی خوب انجام دادی ولی یه مشکلی داری: همش تو جلسات منو استاد صدا می کنی، ممکنه برا کارفرما شبه بوجود بیاد که می خوای خایمالی کنی تا کاراتو زیر سیبیلی در کنم
نمی دونم چرا اون لحظه نتونستم بهش بگم وسط همه ناظرای دیگه که همشون اساتید معروف دانشگاه های دیگه ان، فقط تو استاد منی. تویی که هنوز زمزمه افروختن شمعی در تاریکی ات در گوشم زنگ می زند
اندوه از رفتن دکتر قالیبافیان، مردی که ایران را دوست داشت ، با تمام مردمش