۱۳۸۷ اردیبهشت ۷, شنبه

خوشبخت



همیشه از بازی های خیابان ایران زمین شروع می شود

من از شش گوش بیرون می زنم، مترو سواری با چشم های خیره به سینه که گویی داد می زد تو را به زیر خویش می کشم

رئیس خایه هامان را بریده است و ما هر روز صبح آنها را در جیب کت و شلوارمان، بغل موبایل دوربین دارمان می گذاریم و سر کار می رویم

ظرافت گره کاندوم های مصرف شده دیدنی ست، وقتی پرتاب شده اند بیرون از پنجره

"ازاله الشعر" بر اسپری های موبر می لغزد، واجبی ریز ریز در آغوش کلروفلوئورو کربن پشم هامان را می ریزاند، لایه ازن را هم

به جای آب سر سفره نفت می نوشیم، کلیه نفروخته مان کار می کند و کار می کند تا در باک ماشینمان به اندازه سهم ماهانه مان، بنزین بشاشیم

همه چیز به ایران زمین می رسد