در زندگی زخمهايی هست که مثل خوره در انزوا روح را آهسته می خورد و می تراشد.... و این زخم ها را نه فراموش که لذتشان می برم
نمی دونم اونم به اندازه من که اونقدر می لیسیدم تا عضلات زبونم عملا بی حس می شد، از مکیدنش خسته می شد یا نه؟